به گزارش نشانه نیوز، سردار شهید سیدمهدی لاجوردی یکی از همین شیران بیشه گمنامی است که از فرماندهی گردان زرهی امام سجاد(ع) گرفته تا مسئولیت محور شلمچه و فرماندهی گردان بلال از لشکر ۲۷ محمدرسول الله(ص) و… مسئولیتهای متعددی را عهدهدار بودهاست. اما اکنون که ۲۷ سال از شهادتش میگذرد، حتی یک کوچه نیز به نامش نیست. در گفتوگو با سیدجعفر لاجوردی، برادر و همرزم شهید، سعی کردیم تا از پس سالها فراموشی، یادکردی از این سردار توانمند جبهههای دفاع مقدس داشته باشیم.
برای شناخت شهید لاجوردی باید از کجا آغاز کنیم؟
به نظر من برای شناخت امثال او باید به سراغ مردانی رفت که هیچ وقت خطراتی که کشور و انقلاب اسلامی را تهدید میکردند نادیده نگرفتند و همه عمرشان را صرف مبارزه با دشمنان این انقلاب کردند. شهید لاجوردی هم از این دست افراد بود و قبل از پیوستن به سپاه در کسوت یک بسیجی به نیروی جنگهای نامنظم شهید چمران پیوسته بود و پس از ماهها مجاهدت وارد سپاه شد و چندین سال هم در لباس سبز پاسداری به صورت مرتب در جبهههای جنگ حضور یافت. خلاصه معرفی او اینطور میشود که سیدمهدی لاجوردی سال ۱۳۳۶ در میدان شهدای تهران به دنیا آمد و ۳۰ سال بعد یعنی سال ۶۶ در شلمچه به شهادت رسید.
پس از گروه شهید چمران، مجاهدتهای برادرتان چه روندی را دنبال کرده است؟
ایشان بعد از اینکه به سپاه پیوستند مدتی در بیت حضرت امام به عنوان محافظ بودند. اگر یادتان باشد هر وقت امام(ره) سخنرانی میکردند تعدادی از پاسدارها زیر بالکنی که محل سخنرانی ایشان در حسینیه جماران بود میایستادند، شهید لاجوردی هم مدتی جزو همین پاسدارها بود و از بیت محافظت میکردند. بعد از آنکه روند جنگ تحمیلی جدیتر شد، شهید نیز تصمیم گرفت در جبهههای جنگ حضور یابد. به همین منظور دوره زرهی را در پادگان امام علی(ع) گذراند و به عنوان راننده تانک در بدو تأسیس تیپ زرهی ۵ رمضان به این واحد پیوست. این تیپ بعدها با عنوان تیپ ۲۰ رمضان به فعالیت خود ادامه داد که سیدمهدی هم رفتهرفته از فرماندهی گروهان گرفته تا فرماندهی گردان امام سجاد(ع) این تیپ، مسئولیتهایی را عهدهدار بود. سپس مدت کوتاهی به قرارگاه نوح و بعد لشکر ۲۷ رفت. در این لشکر او گردان بلال را تأسیس کرد و تا شهادتش نیز فرمانده همین گردان بود.
پیش از اینکه به گفتوگو در خصوص برادرتان بپردازیم، گویا خود شما و تعداد دیگری از برادرانتان هم در جبههها حضور داشتهاید؟
ما پنج برادر هستیم که همگیمان در دورههای مختلف در جبهه حضور داشتهایم. غیر از سیدمهدی که سپاهی بود، سید حسن دیگر برادرم نیز در لباس پاسداری مرتباً به جبهه میرفت و من و دو برادر دیگرمان به نامهای حسین و ناصر به عنوان بسیجی در جبهه حضور داشتیم.
شده بود که در یک زمان همگی در جبهه باشید؟ خانواده شما چطور با حضور پنج فرزندشان در جبهه کنار میآمدند؟
بله، سال ۶۰ که حدوداً ۱۵ سالم بود و برای اولین بار به جبهه میرفتم، در یک مقطع کوتاه هر پنج نفر در جبهه بودیم. در مقاطع دیگر گاه چند برادر با هم یا جدا جدا به جبهه میرفتیم. اما اینکه چطور خانواده موافق بودند، باید بگویم که بار اصلی جنگ تحمیلی روی دوش قشر مستضعف بود. خانوادههای عموماً مذهبی که انقلاب را از خودشان میدانستند و پی همه مشکلاتش را به تن میمالیدند. والدین ما هم از این امر مستثنی نبودند. هرچند مادرم خدابیامرز از سر احساسات مادری گلایههایی میکرد و دلنگرانی داشت، ولی خب جنگ بود و او هم میدانست که اگر جوانانی چون فرزندان او از کشور دفاع نکنند، امور جنگ پیش نمیرود. مادرم بعد از شهادت سیدمهدی خیلی غصهدار شد و کمی بعد نیز به فرزند شهیدش پیوست.
برگردیم به بحث اصلیمان، تیپ ۲۰ رمضان یکی از اولین واحدهای زرهی سپاه بود، با توجه به اینکه برادرتان از بدو تأسیس به این تیپ رفته بود، میتوان گفت که این شهید در پیشبرد زرهی سپاه نقش داشتند؟
بله قطعا همین طور است. هرچند ایشان در اوایل ورودش به تیپ رمضان راننده تانک بود، ولی خب سال ۶۱ ـ ۶۰ تازه سپاه داشت یگانهای زرهیاش را ساماندهی میکرد و سیدمهدی هم که طی زمان چندین دوره تخصصی ادوات و ماشینهای زرهی را گذرانده بود، کمی بعد خودش تبدیل به یکی از اساتید مجرب ادوات زرهی شد و خیلی از رزمندگان را آموزش داد و به نوعی میتوان گفت که امثال سید مهدیها توانستند زرهی سپاه را به مرور زمان گسترش دهند.
اگر میشود از خاطرات یا اقدامات این شهید در دوران دفاع مقدس بگویید.
در عملیات والفجر۸ شرایطی پیش آمده بود که تعدادی از کشتیهای جنگی دشمن از جزیره بووارین کویت برای ضربه زدن به رزمندگان استفاده میکردند. چون ما توانسته بودیم فاو را از دست بعثیها خارج کنیم، عراق ارتباط دریاییاش را با خلیج فارس از دست داده بود. به هرحال در یکی از این ایام سید مهدی به همراه یکی از همرزمانش به نام آقای شریفی توانسته بودند تانکشان را در تاریکی تا دهانه اروند پیش ببرند و وقتی که هوا روشن شده بود با شلیک گلوله توپ، توانسته بودند یکی از کشتیهای جنگی دشمن را هدف قرار بدهند. این اتفاق به قدری جالب و در حد خودش بینظیر بود که آقای هاشمی همان موقع در خطبههای نمازجمعه آن را بیان کرده بود. سید مهدی چندین سال در رده فرماندهی گردان سجاد(ع) و بلال و همین طور به عنوان یکی از معاونان لشکر۲۷ و مسئول محور شلمچه و… مسئولیتهای متعددی را برعهده داشت.
خود شما هم در جبهه با برادر شهیدتان همراهی داشتید؟
بله من تقریبا در اغلب اعزامهایم به واحدهایی میرفتم که سید مهدی در آنجا بود. همان سال ۶۰ که به جبهه رفتم در گروهانی مشغول شدم که برادرم فرماندهیاش را برعهده داشت. من آن موقع ۱۵ سالم بود و سید مهدی ۹ سالی از من بزرگتر بود. به عنوان یک بزرگتر ابتدا نصیحتم میکرد که درسم را ادامه بدهم. اما بعد که دید حریفم نمیشود حمایتم کرد و در خیلی جاها با هم بودیم. در تأسیس گردان بلال بنده که در آن زمان دیگر تجربه بارها حضور در جبهه را داشتم به همراه سید مهدی و چند نفر دیگر کادر مرکزی این گردان را تشکیل دادیم و من مسئول تسلیحات بلال شدم و خود سید مهدی که فرمانده گردان بود. کمی قبل از شهادتش هم سعادت همراهی او را داشتم.
خصوصیات فرماندهی سید مهدی چطور بود؟ از نحوه شهادتش هم بگویید.
به عنوا ن یکی از نیروهایش باید بگویم که ایشان فرماندهی قاطع و سختکوش بود. در خیلی از عملیاتها جلوتر از نیروهایش به خط دشمن میزد و حتی یادم است در منطقه سردشت یک بار برای شناسایی به دل نیروهای دشمن رفته بود و برایمان تعریف میکرد که چطور از روی آمار پخش غذای نفرات دشمن، تعداد آنها را تخمین زده بود. سید مهدی با مجموع خصوصیات حسنهای که داشت، از سوی نیروهایش کاملاً به عنوان یک فرمانده پذیرفته شده بود. در خصوص شهادتش باید بگویم من به همراه سید مهدی و تعداد دیگری از رزمندهها یک روز قبل از عاشورای سال ۶۶ که مصادف با شهریور بود از دوکوهه به طرف شلمچه رفته بودیم. از هم که جدا شدیم کمی بعد خبر رسید که در سه راهی شهادت گلوله توپی به وسیله نقلیه آنها برخورد کرده است. سید مهدی از ناحیه گلو به شدت مجروح شده بود. او را به بیمارستان منتقل کرده بودند که دو روز پس از عاشورا و مصادف با سومین روز شهادت اباعبدالله(ع)، سید مهدی به قافله سالار شهیدان پیوست.
حرف آخر…
سخن من این است چرا نباید حتی یک کوچه به نام شهید سید مهدی لاجوردی باشد. مسلما شهدا نیازی به این چیزها ندارند اما با زدن نام این شهدا بر سر معابر و کوچههایمان باید یادمان باشد که این آرامش و امنیت را مدیون چه کسانی هستیم.