کد خبر: 40497 | زمان مخابره: 16:18:57 - پنجشنبه 29 آبان 1393 | بدون نظر | |

شهید شده؟ مجروح شده؟ اسیر شده؟ مفقود شده؟

خیالتان را راحت کنم، من نه اسیر می‌شوم، نه مفقود. وقت شهادتم که رسید، خودم می‌گویم.
index

به گزارش نشانه نیوز، بعد از هر عملیات طاهره(همسرش) و قمر(مادرش)به شدت بی قرار کسب خبر از اویند که در چه حالی است؟

شهید شده؟ مجروح شده؟ اسیر شده؟ مفقود شده؟

اما حاجی در یکی از مرخصی‌هایی که می‌آید؛ برای آن‌که خیال مادر و همسرش را راحت کند؛ می‌گوید: خیالتان را راحت کنم، من نه اسیر می‌شوم، نه مفقود. وقت شهادتم که رسید، خودم می‌گویم.

می‌خندد و ادامه می‌دهد:

خوب به پاهای من خیره شوید و آن را مثل صورتم بشناسید، چون مرا باید از پاهایم شناسایی کنید.

از این حرف حاجی نه طاهره سر در می‌آورد نه قمر و هر دو هم‌زمان واکنش نشان می‌دهند:”خبه، این حرف‌ها چیه که می‌زنی؟ دلمان را آشوب کردی!”

این پیشگویی حاج یونس از نحوه شهادت خود به واقعیت منجر می‌شود و او حتی به همسر خود می‌گوید: هر وقت آمدند گفتند حاجی زخمی شده و دارند می‌آورندش زنگی آباد، بدان که من شهید شده‌ام. و باز هم می‌گوید فاطمه دخترمان در روز هفتم شهادت من به راه می‌افتد.

*حاج یونس به چه مقامی رسیده بود که این‌گونه پیش‌بینی‌هایش به واقعیت پیوست؟

سردار شهید حاج یونس زنگی‌آبادی در سال ۱۳۴۰ در خانواده‌ای مستضعف و متدین در روستای زنگی‌آباد از توابع کرمان متولد شد.

او از فرزندان انقلاب و یاران خمینی عزیز بود که با پیروزی انقلاب به کردستان رفت و پس از آن با پوشیدن لباس سبز سپاه عازم جبهه شد.

حاج یونس فرمانده تیپ امام حسین(ع) لشکر ۴۱ ثارالله بود که در کربلای ۵ با جدا شدن سر از پیکرش، جاودانه شد.

خشاب



ارسال نظر


آخرین خبرها