کد خبر: 72517 | زمان مخابره: 16:24:28 - پنجشنبه 16 آذر 1396 | بدون نظر | |

به یاد شهید اسماعیل عمرانی از شهدای سقوط هواپیمای c-130

  خبرنگار شهید اسماعیل عمرانی در ۲۸ شهریور ۱۳۵۹ در عنبر آباد جیرفت متولد شد و تحصیلات خود را در مدرسه های آزادی امام صادق (علیه السلام ) و حضرت آیت الله خامنه ای پی گرفت.

 به گزارش نشانه نیوز، عمرانی در سال ۱۳۷۸ در رشته ی علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد بافت به تحصیل مشغول شد و پس از انصراف از آن رشته ی مدیریت دولتی دانشگاه پیام نور بم را انتخاب کرد. او که در واقعه ی زلزله ی بم تعداد زیادی از دوستان و همکلاسی های خود را از دست داده بود در سال ۸۲ با شرکت در طرح اسکان موقت زلزله زدگان بم به مجموعه ی جهاد دانشگاهی استان کرمان پیوست و در سال ۸۳ فعالیت خود را در خبرگزاری دانشجویان ایران منطقه ی کویر آغاز کرد .

از اهم فعالیتهای عمرانی می توان به حضور به موقع وی در زلزله ی زرند اشاره کرد که ثبت تصاویر این زلزله و ارسال آن بر روی سایت خبرگزاری دانشجویان ایران از جمله ی اولین تصاویر ثبت شده محسوب می شود. فعالیت در حوزه ی کشاورزی منطقه ی جیرفت و پیگیری اخبار آثار باستانی حاشیه ی هلیل رود از دیگر فعالیت های تاثیر گذار وی محسوب می باشد. عمرانی برای گسترش فعالیت حرفه ای خود به دفتر مرکزی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا ) در تهران عزیمت کرد و در اعزام به ماموریت، برای پوشش خبری مانور نیروی دریایی عاشقان ولایت (چابهار) در پانزدهم آذرماه ۱۳۸۴ در سانحه ی سقوط هواپیمای c-130در آسمان آرام گرفت.

*** خاطراتی پیرامون زندگی شهید اسماعیل عمرانی

شفا

چهل روزه بود که در اثر بیماری در بیمارستان بستری شد. دکترها از او قطع امید کردند و گفتند ببریدش سردخانه و کارهای کفن و دفنش را انجام دهید. آن شب تا سحر به درگاه خدا ناله کردم و جده ام را به شفاعت طلبیدم. همزمان با صدای الله اکبر اذان صبح با صدای گریه بچه، به خود آمدم و دیدم که حالش خوب شده و اصلاً اثری از بیماری در او نیست . پزشکان و پرستاران دورش جمع شدند و اعلام کردند که او به طرز معجزه آسایی شفا گرفته است. راوی: مادر شهید
قاب عکس دانش آموز بود . یکروز همه برای صرف ناهار منتظرش بودیم. وقتی آمد یک قاب عکس کادو شده به همراهش بود . او نشست کنار سفره تا ناهار بخورد .من رفتم کادو را باز کردم . دیدم عکس خودش است که با تصاویری از گلهای لاله تزئین شده است . جا خوردم . همان لحظه احساس کردم اسماعیل یک روز شهید می شود . او فقط خندید.
راوی: ویدا عمرانی خواهر شهید

حادثه زلزله

در حادثه غم انگیز زلزله بم به اتفاق اسماعیل به بم رفتیم . دوستان اسماعیل در حادثه زلزله زیرآوار مانده بودند. مشغول کار شدیم . بدون امکانات فنی با دست خالی آوارها را بر می داشتیم . خسته شدم . به اسماعیل گفتم:پسرم برو قدری آب پیدا کن بخوریم. گفت: زیر این آوارها مجروحین چشم انتظار کمک ما هستند . نمی توانیم برای رفع تشنگی، آنها را رها کنیم. شاید عمر یکی از آنها به قدر نوشیدن آب توسط ما نباشد.
راوی: قباد عمرانی پدر شهید

امانت خدا

اسماعیل همیشه با حسرت از پدری یاد می کرد که صبورانه تکه های جنازه پسرش را که در سقوط هواپیمای ایلیوشین در کوههای سیرچ جمع آوری کرده بود به پایین حمل می کرد و می گفت: امانت خدا بود به او باز گرداندم. ایمان و صبر این پدر برای اسماعیل بسیار الگو شده بود . روزی هم پدر ما همین قدر صبورانه با حادثه شهادت اسماعیل برخورد کرد.
راوی: ویدا عمرانی خواهر شهید

سینه ای که نسوخت

هنگامی که برای تحویل گرفتن پیکر مطهر شهید اسماعیل، به تهران رفتیم در مواجهه با پیکر شهید متوجه شدم غیر از سینه اش که کارت خبرنگاری و کارت شناسایی در آن بود بقیه پیکرش سوخته است . یادم آمد سینه ای که یاد امام حسین (علیه السلام ) را در خود داشته باشد، نمی سوزد. اسماعیل به سعادتی که می خواست رسید.
راوی: مهدی برخوری

افتخار ملی

او عاشق کارش بود. خدمت به محرومین از طریق اطلاع رسانی را حرفه خود می دانست و به آن افتخار می کرد . اسماعیل خیلی زود تلاش های خود را از شهر و استان فراتر برد و با لیاقتهایی که داشت در سطح ملی مطرح شد و می رفت که یکی از مفاخر هنری و رسانه ای کشور باشد، البته چنین شد لیکن با شهادت.

راوی : علی زادسر

پیام گویا

در زلزله ی بم مرتب عکس می گرفت و با ارسال روی سایت خبرگزاری، آنها را در معرض دید جهانیان قرار می داد و می گفت: دنیا باید عمق این مصیبت را ببیند و چه پیامی گویا تر از این عکس ها می تواند تاثیر گذار باشد. بعدها نیز مرتب از اوضاع بم گزارش مخابره می کرد و معتقد بود هنوز تا رونق مجدد این شهر تلاش های زیادی لازم است . راوی: وحید قرایی

ماجرای پیر زن

در بازدیدی که همراه اسماعیل از یکی از روستاهای اطراف عنبرآباد داشتیم، در حاشیه ی روستا جمعی از عشایر سکونت داشتند وقتی به میان آنها رفتیم با پیر زنی پیر و ناتوان مواجه شدیم که در چادری کهنه و مندرس زندگی می کرد و از لحاظ زندگی در وضعیت سخت و طاقت فرسایی به سر می برد .پیرزن که فکر می کرد ما از طرف نهاد یا سازمانی آمده ایم، شروع به درد دل و بیان مشکلاتش نمود. ما از وضعیت او بسیار ناراحت شدیم . اسماعیل که آدم بسیار خوش برخورد و شاد و خندانی بود آن روز به خاطر وضعیت آن پیرزن بسیار آشفته و بهم ریخته بود و تامدتها از فکر او بیرون نمی رفت . مرتب می گفت: باید برای آن پیرزن کاری بکنم.
راوی : احمد خوشکام

ازخودگذشتگی

من و اسماعیل با هم در یک تیم فوتبال بازی می کردیم و از بچگی به فوتبال علاقه مند بودیم. یک روز که برای انجام یک مسابقه آماده می شدیم، قبل از شروع مسابقه، اسماعیل علیرغم علاقه و آمادگی شدید برای انجام مسابقه گفت: حالم خوب نیست و نمی توانم بازی کنم . بعداً متوجه شدم یکی از بازیکنان کفش مناسبی نداشته و اسماعیل کفش خود را به او می دهد تا او بتواند بازی کند.
راوی: احمد خوشکام

آخرین دیدار

آخرین بار که با اسماعیل صحبت می کردم بهش گفتم: مدتی است تو را ندیده ام و دلم برایت تنگ شده با خنده ی همیشگی جواب داد: چند شب آینده مرا از تلویزیون می بینی… چند شب بعد در تلویزیون دیدمش! اما در میان شعله های آتش!
راوی: احمد خوشکام

دلنوشته های دوستان و همکاران –

محمد علی ایمانی: اسماعیل در کار خود صداقت و ایمان داشت.

محمد حسن نژاد: همیشه به پشتکار او غبطه می خوردم . پشتکاری که باعث شد عکس های زلزله زرند از او به یادگار بماند.

مجید شریعتی نیا: عشق اسماعیل به کار خبری و اطلاع رسانی مانند عشق رزمندگان به جبهه و جنگ بود . تعصب خاص او نسبت به اخبار شهرستانها غیر قابل انکار بود.

-محمدرضا آخوندی: اگر بغض داریم برای خودمان است نه آنها که مصداق آیه‌ ” والسابقون السابقون اولئک المقربون” شدند.

علیرضا بهرامی: همه جایزه های جهان را به صداقت عکس های تو می بخشم و همه صداقت عکس های تو را به همه جهان. تو روایتگر صادق محرومیتهای زمین بودی آنجا که هستی، سیاره ما را در کادری قرار بده که تنها زیبایی های آن نمایان باشد.

فوزیه ندیمی: طمانینه ی رفتار تو، مرا هم به آرامش در کار دعوت می کرد . از تو آموختم، از کردار تو، از رفتار تو که چگونه عزم خود را برای بکارگیری آرامش جزم نمایم.

عرفان جلالی:‌خبر پروازتان آنقدر تکان دهنده بود که حتی اشک ریختن را هم فراموش کردم . شاید جای شما خالی باشد اما جای درد دلهایتان هرگز.  همچنان بدون تو دوره می کنم شب را ، روز را و هنوز را …



ارسال نظر


آخرین خبرها