کد خبر: 37844 | زمان مخابره: 11:28:24 - یکشنبه 23 شهریور 1393 | بدون نظر | |

در آستانه برگزاری یادواره شهدای گنجان؛ با ۵۹ شهید این روستا در نشانه نیوز همراه شود

با ۵۹ شهید گنجان در نشانه نیوز همرا شوید.

به گزارش نشانه نیوز، آنچه که در زیر می خوانید به همت ستاد یادواره شهدا و سرداران روستای نمونه کشوری گنجان جمع آوری شده است.

۱-   شهیدسید ابراهیم حسینی

در یکی از روزهای گرم مرداد سال ۱۳۵۴ درروستای گلینوئیه از توابع شهرستان رابُر درخانواده ای نامدار ازسادات این شهرستان ، دفتر زندگی سید ابراهیم گشوده شد، ابراهیم تحصیلات ابتدایی را در روستای زادگاهش به پایان برد تحصیلات راهنمایی را در روستای گنجان ادامه داد.

روحیه سلحشوری او خیلی زود پایش را به سپاه کشاند سال ۱۳۷۰وارد دبیرستان سپاه شد ورسما به جرگه فداییان حریم ولایت پیوست، این مهم می توانست فصل نوینی در زندگی سید ابراهیم باشد. سید ، همزمان با مشغله کاری که در سپاه داشت تحصیلات دانشگاهی اش را نیز ادامه داد وسال ۱۳۸۰مدرک کارشناسی مدیریت بازرگانی را از دانشگاه دریافت کرد. شهادت طلبی از خصوصیات بارز سید بود وگریه های شیدایی او در ندبه وکمیل هنوزدر یادها مانده است. نافله های مداوم،سجده های طولانی و التماسهایی که از جنس نیاز بود بی پاسخ نماند وسید ابراهیم در شب عید غدیر سال ۱۳۸۱به همراه ۲۷۵پرستوی مهاجر از ستیغ کوه به سوی دوست پرواز کرد.

آرامگاه این فرزند پاک رسول خدا در روستای گنجان ، امروز زیارتگاه دردمندان وعارفین به فرهنگ ایثار وشهادت است.

۲ – شهیداحمد افروغ

احمد افروغ ، درخرداد ماه ۱۳۳۸ درخانواده ی دوستداراهل بیت علیهم السلام و ازپدرو مادری به نام های محمد و زینب ، در روستای گنجان چشم به جهان گشود .

این عزیز ؛ دروس مکتبخانه های قدیم و قرآن کریم و همچنین دوره ی ابتدایی را درهمین روستا فرا گرفت .

در پاییزسال ۱۳۵۹ و با آغازتهاجم رژیم بعث عراق به کشور اسلامی مان ، احمد افروغ به همراه اولین پاسداران اعزامی ازمنطقه ی رابُر به جبهه های جنگ شتافت و پس ازچند بار حضور حماسی درصحنه های نبرد در دهم مردادماه ۱۳۶۲ درحالی که در جبهه ی مهران ، با آرپی جی به شکار تانک های دشمن می پرداخت هدف گلوله قرارگرفت و روح بلند و بیقرار او به مولا یش ابا عبدالله الحسین ( ع) پیوست .

از این شهید والا مقام دو فرزند به نام های عبدالرحمن و زهرا به یادگار ماند که فرزند دختر ایشان در سنین جوانی، روحش ازاین دنیا پر کشید و درکنار پدرعزیزش آرام گرفت .

این شهید عزیزدارای دو برادر است که هر دو از شیر مردان جبهه های ی نبرد هستند ؛ یکی ازآنان به نام مختار ، هم مدال ۵۰ درصدی جانبازی و هم ۸ سال اسارت زندان های بعث عراق را دارد و دیگری به نام محمود ، سابقه ی حضور چندین باره درجبهه ها و چندین مرحله جانبازی را زیور کارنامه پر افتخارزندگی خود کرده است .

۳ – شهید احمد ستوبر

احمد ؛ در سال ۱۳۳۵ در یکی از مناطق عشایری شهرستان رابر دیده به جهان گشود. دوران کودکی را همراه با مشقت های زندگی عشایری سپری کرد. پدرش او را به مکتب خانه فرستاد تا هم با قرآن آشنا شود و هم سواد یاد بگیرد.

احمد در سا ل ۱۳۵۳ ازدواج کردودر سال۱۳۵۵ به خدمت سربازی اعزام شد و پس از طی دوران آموزشی در پادگان ۰۵ کرمانتا سال ۵۷ در حال گذراندن خدمت سربازی بود. با شروع جنگ تحمیلی علیه کشورمان، در کسوت داوطلب و بسیجی راهی جبهه های حق علیه باطل شد. مدت کوتاهی از حضورش در جبهه های غرب نگذشته بود که در اسلام آباد غرب به درجه رفیع شهادت نایل آمد و با گذشت سهدهه از شها دت این مجاهد، هنوز پیکرمطهرش به وطن باز نگشته است.

از این عزیز یک دختر و یک پسر به یادگار ماند که پس از چندی؛فرزند پسر او به نام رمضان ، در شب عید غدیر ۱۳۸۱ در منطقه سیرچکرمان در جریان سقوط هواپیمای حامل پاسداران ، به خیل شهدا پیوست و به فراق پدرش پایان داد .

اهمیت به نماز و مهربانی از ویژگی های شخصیتی شهید احمد ستوبر بود.

۴ – شهیداکبر شمس االدینی

اکبر، در سال ۱۳۲۲ در قصبه آبدر از توابع شهرستان رابُر در خانواده ای مستضعف از عشایر ایل لری واز پدر و مادری به نامهای دیدارعلی و زینب ، دیده به جهان گشود.

در ۷ سالگی، خانواده اکبر او را به مکتب­خانه فرستادند تا در کنار کار و تلاش، قرآن یاد بگیرد. اکبربا عشق وپشتکاری که در یاد گیری قرآن داشت به زودی توانست کتاب های مرسوم آن زمان مکتبخانه ها را به پایان برده و بعد از چند سال که تبعیض و بی عدالتی آن روز حکومت پهلوی در نبود امکانات آموزشی برای عشایر او را آزار می داد خود مکتب خانه ای راه انداخت و به آموزش قرآن به کودکان ایل همت گماشت و تعدادی از شهدا و رزمندگان و جانبازان ایل از شاگردان درس مکتب خانه او بودند .

درزمان مبارزات مردم ایران برعلیه رژیم منحوس پهلوی ،اکبر نیز همانند بسیاری ازغیورمردان ایلیاتی از حامیان جدی حضرت امام « ره» بودو در این راه ازهیچ کوششی دریغ نمی کرد

این عزیز،در بهار سال ۱۳۶۳ به جبه های جنگ اعزام شد و پس از چندین مرحله حضور در جبهه ، سرانجام در سحرگاه ۲۱ بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ با اصابت ترکش خمپاره به آرزوی دیرینه اش رسید .

از شهیداکبر ، دودختر ودو پسر به یادگار مانده است.

نوع دوستی ، مهمان نوازی و توجه به انجام وظایف شرعی ازمهمترین خصوصیات اخلاقی شهید اکبرشمس الدینی بوده است .

۵ – شهیدامیدعلی شمس االدینی

امیدعلی شمس الدینی فرزند حاجی در تابستان سال ۱۳۴۵ در یکی از مناطق ییلاقی عشایر ایل لری ازپدر و مادری به نام های حاجی و سیما به دنیا آمد .

در سن شش سالگی ، این عزیز وارد مکتبخانه شد و باهوشِ سرشار و استعداد مثال زدنی و علاقه وافر ، در مدت کوتاهی قرآن را نزد مکتب داری به نام اکبر شمس الدینی که او نیز به خیل شهدا پیوست فرا گرفت . امیدعلی رغم سن کم، در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی در بازی های کودکانه با همسالانش بارها تنفر خود را از رژیم منحوس پهلوی و علاقه مندیش را به حضرت امام نشان می داد، تیز بینی و بصیرت این عزیز در شناخت اهداف انقلاب و شخصیت بزرگ امام برای کودکی در سن وسال او عجیب می نمود.

پس از تجاوز رژیم بعث عراق به خاک میهن اسلامی، امیدعلی با شور و شوق وصف ناپذیری به جبهه های نبرد شتافت.

روحیه جنگ آوری و شجاعت این عزیز در لحظه های سخت نبرد از منظر دوستان و همرزمانش تحسین برانگیز و شور آفرین است.

شیفتگی امیدعلی به ائمه اطهار علیهم السلام بویژه حضرت فاطمه زهرا ( س)، حضرت امام، عشق به شهادت، اخلاص و عدم وابستگی او به دنیا از ویژگی های او بود.

عملیات والفجر ۱ در منطقه زبیدات عراق بهانه ای برای پرواز روح بلند امیدعلی به عرش شد . پدرش در آرزوی دیدار او در سال ۱۳۹۱ به دیار باقی شتافت و مادرش همچنان چشم انتظار امیدش بسر می برد .

۶ – شهید تیمور شمس الدینی

تیمور ، سال ۱۳۴۳ در خانواده مذهبی و در روستای گنجان از توابع شهرستان رابّر دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در آغوش پدر و مادر دیندار سپری کرد. دوران ابتدایی وراهنمایی را درهمین روستابه پایان برد. با شلعه ور شدن آتش جنگ ، بالبیک به فرمان رهبر کبیر انقلاب اسلامی، در کسوت بسیجیِ داوطلب ،عازم جبهه های دفاع از کیان اسلامی شد.

او پس از حضور موثر در جبهه های غرب و جنوب و شرکت در چندین عملیات دفاع مقدس سرانجام در تاریخ ۱۶/۸/۱۳۶۲ در عملیات والفجر ۴ درمنطقه عملیاتی مریوان به درجه رفیع شهادت نایل آمد.

آرامگاه تیمور در روستای نمونه و شهید پرور گنجان زیارتگاه دوستداران فرهنگ بالند ه ایثار و شهادت است.

۷ –شهید جانمراد شمس الدینی

سال ۱۳۴۳ درمنطقه عشایر نشین حومه ی شهرستان رابُر درخانواده مذهبی مرید و همایون ، کودکی زیبارو چشم به جهان گشود ، نام کودک را جانمراد گذاشتند. وقتی این کودک به سن ۷ سالگی رسید ، پدرش او را به مکتب خانه فرستاد .

سن نوجوانی جانمراد مصادف با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام خمینی «ره» بود وجانمراد ازآنجا که به شرکت دربرنامه های انقلابی ومذهبی علاقه ی وافری داشت با شرکت دراین مجالس روح وفکر خودرا برای دفاع از دین وآرمان های حضرت امام «ره» آماده کرد .

با شروع جنگ تحمیلی ، جانمراد به جبهه ها اعزام شد وبه عنوان تخریبچی لشکر۴۱ ثارالله ، دربیشتر عملیات های دفاع مقدس حضور موثروپررنگی داشت ، درطی حضور در جبهه ، چندین بار مجروح شد و علی رغم عدم بهبودی کامل ازهمان بیمارستان به جبهه برمی گشت.

جانمراد ،در سال ۱۳۶۳ با دختری ازاقوام خویش ازدواج کرد که حاصل این ازدواج ، فرزند دختری است که هم اکنون در کسوت پزشک ، در حال خدمت به جامعه است .

شهید جانمراد درسال ۱۳۶۵ و چند ماه پس ازتولد فرزندش درتاریخ ۴/۱۰/۱۳۶۵ درعملیاتکربلای ۴ در جزیره ام الرصاص به فیض بزرگ شهادت نائل آمد و دوستان ،همرزمان وخانواده ی این عزیز همچنان چشم انتظار زیارت پیکر مطهرش هستند .

۸ – شهید جعفرشمس الدینی

جعفر ، در اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۰ به دنیا آمد . پدرش محبعلی نام داشتت . تحصیلات ابتدایی وراهنمایی را در شهرستان رابر و دوره ی دبیرستان را در دبیرستان مکتب المهدی (عج) کرمان در رشته تجربی گذراند. درآزمون ورودی دانشگاه ها درسال ۱۳۷۸ ، در رشته کاردانی اموراداری دانشگاه امام حسین (ع) پذیرفته شدو پس از فارغ التحصیلی ، در لشکر ۴۱ ثارا… مشغول به کار شد و و در خرداد ۱۳۸۱ ازدواج کرد ونه ماه پس از ازدواج در تاریخ ۳۰/۱۱/۱۳۸۱ در ارتفاعات سیرچ کرمان همراه با ۲۷۵ کبوتر خونین بال همرزمش در سانحه هماپیما ایلیوشین سپاه و در سودای عشق به ولایت امر مسلمین به فیض عظمای شهادت نائل آمد.

حاصل زندگی مشترک جعفر وهمسرش فرزند پسری است به نام محمد حسین که چند ماه پس از شهادت پدر به دنیا آمد .

اهمیت فوق العاده به شرکت در مراسم مذهبی و نمازهای جمعه و جماعت بویژه مداومت در قرائت دعای کمیل و کمک واحترام فوق العاده به پدر از خصوصیات بارز این عزیز بوده است .

۹ – شهید جواد میرگنجانی

اول اردیبهشت ماه ۱۳۴۶ ، پدر ومادری به نام های حاج حسین ازبزرگان و معتمدین روستای گنجان ومادری به نام ایران ، خانواده ای سرشار از ارادت به اولاد علی (ع) ، خداوند کودکی به آنان داد که اسمش را انوشیروان گذاشتند. وقتی به سن مدرسه رسید ، تحصیلات ابتدایی را در روستای زادگاهش و تحصیلات راهنمایی را در روستای مجاور(سیه بنوئیه ) ادامه داد.

کودکی اومصادف با مبارزات مردم قهرمان ایران بر علیه رژیم شاه بود و انوشیروان همپای سایر مبارزان انقلابی ، اعلامیه های حضرت امام را در روستای گنجان پخش می کرد و نقل می کنند طرفدارا شاه این کودک را تعقیب کردند تا عکس ها واعلامیه های امام را ازاو بگیرند اما او بالای درخت قایم شده بودتا از شر آنها خلاص شود واینگونه بود تا روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی بدون واهمه عکس حضرت امام را در جلوی تراکتور نصب کرده بود .

انوشیروان ؛ازنامی که برایش انتخابکرده بودند ناراضی بود ، آنقدر گفت وگفت تا مجبور شدند اسمش را به «جواد» که خودش انتخاب کرده بود تغییر دهند.جواد می گفت : وقتی مهدی ، حسین ، محمدجوادو… هست چرا «انوشیروان» ،خجالت میکشم اسمم انوشیروان باشه.

با شروع جنگ تحمیلی ، این شیر بچه ی گنجانی در حالی که دوران نوجوانی را پشتت سر می گذاشت پا به جبهه ها نهاد وبا توجه به شجاعت و چالاکی که داشت در سمت بیسیم چی گردان ۴۱۵ لشکر ۴۱ ثارالله مشغول خدمت شد . زخم تیر ترکش ها و گازهای مخوف شیمیایی نتوانست جواد را زمین گیر کند .

بهمن ماه ۱۳۶۴ ، عملیات والفجر ۸ بهانه ای شد برای پایان فراق جواد ، تا روح بیقرارِ پیک چابک گردان ۴۱۵ آرام بگیرد و پیکر مطهرش در آستان شهیدان روستای گنجان زیارتگاه عارفان مقام شهدا باشد .

۱۰–شهید حبیب الله شمس الدینی

در سال ۱۳۴۳ ، حبیب الله فرزند مراد دریکی ازمناطق ییلاقی شهرستان رابر به دنیا آمد ،در ۷ سالگی سواد خواندن ونوشتن قرآن کریم را نزد پدرش که ازمردان متدین ایل لری بود فرا گرفت . درسسال ۱۳۶۵ با لبیک به فرمان حضرت امام (ره) عازم جبهه های جنگ حق علیه باطل شد و پس از حضوری موثر ، عاشقانه و پر ثمر در عملیات کربلای ۵ در کانال ماهی به درجه رفیع شهادت نایل امد . پیکر حبیب ا.. در روستای نمونه و شهید پرور گنجان به خاک سپرده شده است.

دوستان و آشنایان این عزیزنقل می کنند که حبیب الله ، از ۹ سالگی پس از اینکه قرآن را فرا گرفت هرگز نمازش قضا نشد و اندکیکه بزرگترشد نماز را بدون تعقیبات نمی خواند و قران جیبی همراه داشت ودائم الوضو بود.

در وصیت نامه ی این عزیز به تقوی و پرهیزگاری ،پشتیبانی ازحضرت امام ، توجه به نماز ، دعا ونیایش به درگاه الهی و رعایت حجاب تاکید شده است .

۱۱ – شهید حسن شمس الدینی (ببرعلی)

حسن ، در سال ۱۳۴۴ در منطقه عشایرنشین شهرستان جیرفت به دنیا آمد ،پدر ومادر بزرگواراین عزیزبه نام های ببرعلی و غزاله در۷ سالگی او را به مکتبخانه های مرسوم آن زمان فرستادند تا قرآن و سواد خواندن ونوشتن را بیاموزد .

دوران نوجوانی را در کنار پدرومادر گذراند ودر امور دامداری به آنها کمک میکرد .دراواخر سال ۱۳۶۰ به جبهه های حق علیه باطل شتافت وسرانجامدر مرحله اول عملیات بیت المقدس در تاریخ ۱۰/۲/۱۳۶۱ همپرواز ملایک شد. پیکر مطهر این عزیز ۱۵ روز درزیر آفتاب گرم منطقه دوکوهه و سیدجابر ماند تا اینکه پس ازتشییع درگلزار شهدای روستای گنجان در کنار سایر همرزمانش ماوی گرفت تا زیارتگاه عاشقان و ارادتمندان فرهنگ ایثار و شهادت باشد.

نقل می کنند در آخرین خداحافظی اینگونه با خانواده اش وداع کرد ( نقل به مضمون ) : « برایم گریه نکنید، شهید گریه ندارد.برادرانم خوب گوش کنید : اگر حسن را دوست دارید به خط ولایت پایبند باشید، زیرا این راه هم دفاع از خون شهدا استهم حفظ آرمان های انقلاب ، هم دشمنان داخلی و خارجی خوار می شوند و هم ابرقدرت ها احساس پوچی می کنند.برادرانم:اگر دوستدار حسن هستید، خادم خمینی باشید. »

۱۲–شهیدحسن شمس الدینی نژاد ( آقارحیم)

حسن ، سال ۱۳۳۷ در خانه مذهبی آقارحیم ، مکتب دار ( معلم قرآن ) طایفه عبدالهی از طوایف ایل لری شهرستان رابُر دیده به جهان گشود . این عزیز ، قرآن کریم و سایر کتاب های مرسوم در مکتبخانه های آن زمان را ازپدرش فرا گرفت که صوت دلنشین و قرائت شیوای این عزیز هنوز در گوش دوستان و بستگان طنین انداز است و به دلیل قرابت و انس با کلام وحی از او شخصیتی متین,آرام و مهربان ساخته بود.

بعد از فوت پدر ٬ حسن به همراه برادر بزرگترش شهیدفلکناز ، جهت کار در کارخانه سیمان به کرمان مهاجرت کردند. ایام زندگی این عزیز در کرمان ، مقارن باتظاهرات مردمی علیه حکومت شاهنشاهی بود و او به دلیل بصیرتی که نسبت به حضرت امام « ره » داشت یکی از افراد ثابت تجمعات انقلابیون بهحساب می آمد .

باشروع تهاجم ارتش بعث عراق به خاک کشورمان ٬ پس از بسیج گروه های عشایری ، در معیت اولین گروه اعزامی عشایر ، عازم جبهه های نبرد با دشمن بعثی شد.

حسن ؛ پنجم مهرماه سال ۱۳۶۰ در جریان عملیات ثامن الائمه ( شکست حصر آبادان ) به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهرش در گلزارشهدای روستای شهید پرور گنجان آرمیده است. ازاین شهید سرافراز یک فرزند پسر به نام الیاس به یادگار مانده است .

 

۱۳–شهیدحسین میرگنجانی

حسین ،آغازین روزهای سال ۱۳۵۳ در روستای گنجان و از پدر ومادری به نام های ابراهیم ونساءبه دنیا آمد .تحصیلات ابتدایی را در دبستان ۱۷ شهریور ودوره راهنمایی را نیزدر مدرسه بلال حبشی همین روستا گذراند . دوره دبیرستان را در دبیرستان مکتب المهدی (عج ) سباه در شهرکرمان به پایان بردو سپس در لشکر ۴۱ ثارالله مشغول خدمت شد.

روحیه سلحشوری وجنگاوری حسین باعث شد وی ، آموزشهای خاص تکاوری را ببیند و چندین نوبت برای فراگیری آموزشهای وی‍ژه نظامی عاز م شهرهای تهران- تبریز و اهواز شد.

وی که یکی از نیروهای ورزیده وپا به رکاب سباه به حساب می آمدجهت انجام ماموریتی ویژه به استان سیستان و بلوچستان اعزام گردید و سرانجام هنگام برگشت از این ماموریت ، در تاریخ ۳۰/۱۱/۸۱ در منطقه سیرچ کرمان به همراه ۲۷۵ کبوتر سبز پوش سپاه در جریان سانحه هوایی به درجه رفیع شهادت نایل آمد .

تکه هایی از پیکر مطهرش به خیل کاروان شهدای روستای گنجان پیوست . از حسین یک فرزند دختر به یادگار مانده است.

این شهید عزیزتوصیه میکرد که ؛ هوشیار باشید ، تهاجم دشمن به فرهنگ اصیل ایرانی اسلامی آغاز شده است ، حواستان باشه در همه حال گوش به فرمان ولایت فقیه باشید ، به پدر ومادر احترام بگذارید.

 

۱۴–شهید حمدالله شمس الدینی

حمدالله ؛ درسال ۱۳۴۵در خانواده ی عشایری به دنیا آمد ، نام پدرش یدالله ونام مادرش زلیخا بود .حمدالله قرآن کریم را نزد عمو و پدرش آموخت .

پدرحمدالله که از افراد متدین وانقلابی بود ازهمان آغازین روزهای جنگ به جبهه ها شتافت وپس ازچندی پسرش حمد الله نیز به او پیوست . دربسیاری از عملیات های دفاع مقدس سه نفر ازاعضای خانواده ( پدر ودوفرزند ایشان ) در عملیات ها حضورداشتند.

حمدالله که به شهامت ، شجاعت و بی باکی مشهور بود در واحد تخریب لشکر ۴۱ثارالله به عنوان یکی از کارآمدترین نیروهای واحد تا پایان جنگ حضور داشت و شجاعت و زبدگی مثال زدنی اش او را به چریکی بی بدیل در میدان های مختلف نظامی تبدیل کرده بود و سخت ترین عملیات های شناسایی و گشایش معبرها به دست توانمند این عزیز انجام میشد

حمدالله ازاینکه دست تقدیر الهی ازقافله شهداجدایش کرده بود گله مند بود اما سرانجام در نهم اسفند۱۳۷۴درمنطقه ی عمومی سیرجان به آرزویش رسید وخود رابه کاروان شهدا رساند.پیکر مطهراین عزیز در روستای گنجان به خاک سپرده شدوازاین عزیزیک پسر ویک دختر به یادگار مانده است.

۱۵–شهید حمیدرضا حسینخانی

حمید رضا درتیرماه ۱۳۵۷ چشم به جهان گشود تا روشنا بخش چشم وچراغ خانواده شود .پدرش ، عباس نام دارد . حمیدرضا ، تحصیلات ابتدایی را در دبستان زادگاهش روستای گلینوئیه به پایان برد ، دوره راهنمایی را در مدرسه بلال حبشی روستا ی گنجان مشغول به تحصیل گردید و سپس تحصیلات متوسطه را در دبیرستان مکتب المهدی (عج ) سپاه به پایان بردو در لشکر ۴۱ ثارا.. مشغول خدمت شد.

چندین نوبت برای فراگیری آموزشهای وی‍ژه نظامی عازم شهرهای مختلف شد و سرانجام هنگام برگشت از یک ماموریت ، در سانحه هوایی ۳۰/۱۱/۸۱ در منطقه سیرچ کرمان   همراه ۲۷۵ کبوتر سبز پوش سپاه مزد عمر کوتاه سرشار ازاخلاص ودوستی اش را از خداوند گرفت و به آرزوهایش رسید.

تکه هایی از پیکر مطهرش به شهدای روستای گنجان ملحق شد تا برای همیشه زیارتگاه ارادتمندان فرهنگ ایثار وشهادت باشد .

شجاعت ، اخلاص واز خود گذشتگی ازمهمترین ویژگی های بارز این شهید عزیز بود .

۱۶- شهید دادمولا شمس الدینی

دادمولا ، زمستان سال ۱۳۳۹ در شهرستان رابر به دنیا آمد. پدرش اسدا… ومادرش سکینه نام داشت ، به دلیل علاقه زیادی که به حضرت امیر المومنین (ع)داشتند کودک را هدیه مولا می دانستهو نام دادمولا را برایش انتخاب کردند و ازهمان کودکی به همراه پدر در مراسم مختلف مذهبی شرکت می کرد. در سن ۷ سالگی به مکتب خانه های مرسوم آن زمان رفت و قرآن را فراگرفت و به دیگران نیز آموزش میداد .

دادمولا ازنوجوانی رساله علمیه حضرت امام (ره)را در اختیار داشت و بنا به گفته بستگان،آن قدر از خبر ورود حضرت امام (ره ) به میهن اسلامی خوشحال شده بود که هیچگاه چنین شادی ونشاطی را در چهره او احساس نکردند .

با تجاوزارتش بعثی به خاک کشورمان ، دادمولا در بسیج سپاه رابر ثبت نام کرد و در ۱۶/۱۲/۶۰ عازم جبهه شد وبعد از حضوری موثر در جبهه ها سرانجام در جریان عملیات فتح المبین در دشت عباس در حالی که از ناحیه دست مجروح شده بود اصرار دوستان راکه می خواستند برای درمان به پشت جبهه منتقل شود نپذیرفت . زمانی که به محاصره دشمن افتادند در یک نبرد تن به تن با دست دیگرش به مصاف دشمن رفت و سرانجام با شلیک مستقیم تیر به سرش سبک بال تا آسمان ها پرواز کرد ، پیکر مطهرش سه شبانه روز زیر آفتاب ، زیر چکمه عراقی ها ماند و سرانجام در بهشت زهرای روستای نمونه گنجان آرمید.

خاطره یذیلکه اززبان یکی همرزمان درزمینه نحوهشهادت این عزیز گفته شده شنیدنی است :

– حلقه محاصره هر لحظه تنگ تر می شد یک دستش مجروح شده بود آن را با چفیه اش بسته بود با دست دیگرش می جنگید کلافه ام کرده بود هرچه اصرار می کردم برگردد قبول نمی کرد.ناگزیر خودم را از مهلکه خارج کردم ، تیربارچی عراقی خودش را به خاکریزی که چند ده متری دادمولا بود رساند . بعد از صدای تیر بار خبری از دادمولا نبود . پس از سه شب وقتی منطقه به دست نیروهای خودی افتاد ، بالای سرش رفتم چهار تیر پیشانیش را شکافته بود.

۱۷–شهید درویش شمس الدینی

سال ۱۳۴۰ در یکی از مناطق ییلاقی حومه شهرستان رابر در خانواده ای مذهبی و متدین ، فرزندی بدنیا آمد که پدرش مقصود ، نام درویش را برایش انتخاب کرد او به دلیل عدم دسترسی به امکانات آموزشی، قرآن را نزد ملای مکتب خانه فرا گرفت

فقر مالی خانواده او را مجبور کرد از ۱۲ سالگی آستین بالا بزند و برای کمک به معیشت خانواده کار کند او به شهر کرمان عزیمت کرد و در کارخانه سیمان کرمان مشغول کار شد. درویش روزها کار می کرد و شبها پوستر و اعلامیه های امام را در سطح شهر پخش می کرد و هر موقع به شهرستان می آمد کوله باری از اعلامیه ها و رساله حضرت امام ره را با خودش به ایل می آورد و هیچ ابایی از خطرات احتمالی در این مسیر نداشت و فعالانه در راهپیمایی ها و جلسات انقلابیون شرکت میکرد.

در سال ۱۳۵۸ ازدواج کرد و با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان عازم خدمت مقدس سربازی شد و پس از گذراندن اموزش های لازم در پادگان ۰۵ کرمان ، عازم جبهه آبادان شد و پس از ماهها دفاع جانانه از کیان کشور اسلامی سرانجام۲/۱/۱۳۶۱ در عملیات فتح المبین در منطقه دشت عباس به درجه رفیع شهادت نایل امد بعد از ۹ روز که جسدش زیر چکمه های عراقیها ماند برای همیشه در گلزار شهدای روستای نمونه و شهید پرور گنجان آرمید.

بخشی ازوصیت این عزیز بسیار خواندنی است :

«حال که انقلاب اسلامی می رود تا به انقلاب جهانی حضرت بقیه الله متصل شود و تا آخرین قطرات خونمان در مقابل زورگویان خواهیم ایستاد. تا وجبی از خاک ایران در اشغال بیگانگان باشد صحنه مبارزه را ترک نخواهیم کرد.

ما پیروز یم ، ما حاکمان روی زمین خواهیم بود این حرف سرباز درویش شمس الدینی نیست وعده خداوند است.»

«پدرم :

–       مهریه همسرم را بیشتر از آنچه هست بپردازید ، از اموالش خرج کرده ام.

–       هزار تومان خمس گردنم است بپردازید

–       سالی یک بار از اموال و دارائیم برای حضرت اباعبدالله الحسین (ع) مجلس عزا بگیرید.»

۱۸ – شهید رحمان شمس الدینی

درسال ۱۳۳۷ ازپدر ومادری به نام های حمزه و گل افشان از عشایر طایفه غلامرضایی ایل لری، کودکی به دنیا آمد که نامش را رحمان گذاشتند. رحمن در ۴ سالگی مادرش را ازدست داد در هفت سالگی به مکتب خانه رفت و قرآن فرا گرفت ، ازسن ۱۰ سالگی نماز و روزه­اش قضا نمی شد.

ایام نوجوانی رحمن مقارن با راهپیمایی مردمی علیه حکومت عقب مانده پهلوی بود و او در خط اول فعالیتهای انقلابی در منطقه به شمار می رفت.

با شروع جنگ تحمیلی عراق، جزء اولین جوانمردانی بود که برای بیرون راندن دشمن متجاوز از خاک عزیز کشورمان به جبهه ها شتافت .در سال ۱۳۶۰ به اصرار خانواده ازدواج کردو ۱۸ روز پس از ازدواج در حالی که برادرش حاج رحیم به دلیل از دست دادن هردو پای خود مجروح و در بستر بود، رحمان خود را به جبهه ها رساند ودر تاریخ ۸/۹/۱۳۶۰ روحش روح بلندش به ابدیت پیوست .

پیکر مطهر این عزیز به مدت شش ماه مفقود بود تا این که مشخص شد در کسوت شهدای گمنام در قطعه ۲۴ بهشت زهرای تهران دفن شده است .

این شهید عزیز درتاریخ ۰۳/۰۹/۱۳۶۰ برای پدرش نامه ای نوشته و پدر را برای فراق خود اینگونه آماده می کرده :

«ابوی مکرم ؛ از راه دور خدمتتان سلام دارم. در پناه امام زمان محفوظ باشید. پدرجان … مرگ ، صددرصدی است ، انسان یکدفعه [یک بار] بیشتر نمی میرد،چه بهتر که این یک دفعه در راه خدا باشد. امیدورام عفوم کنی. »

۱۹–شهید رضا آقا ملایی ( برادرسردارشهید غلامحسین آقا ملایی)

رضا ، سال ۱۳۴۸در روستای گلینوییه از توابع شهرستان رابر پا به عرصه وجود گذاشت . دوران کودی را در خانواده ی اصیل وانقلابی نور الله وکوکب سپری کرد تحصیلات ابتدایی را در تنها مدرسه ی زادگاهش به پایان برد و برای ادامه تحصیل وارد مدرسه بلال حبشی گنجان شد .

رضا ، نوجوانی محجوب وخوش رفتار بود که اخلاقش دوستان وآشنایان را به شیفته خود کرده بوداوترجیح داد کارنامه قبولیاش را در جایی بگیرد که آرزویش را داشت بدین منظور درس را رها کرد وعازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد.

رضا بیسیم چی بود، ارتباط زمینیان را را به اسمانها وصل میکرد حبیب حبیب، ژاله . حبیب حبیب، ژاله ، شاید هنوز هم این آوای ملکوتی در گوش بچه های گردان ضد زره باشد.وسرانجام در عملیات افتخار آفرین کربلای پنج در تاریخ ۱۹/۱۰/۱۳۶۵به همراه برادر بزرگترش سردارشهید غلامحسین آقاملایی در شلمچه به آرزوی دیرینه اش رسید و در گلزار شهدای روستای گنجان آرمید .

۲۰-شهید رضا حسینخانی

رضا ؛ در سال ۱۳۵۱ هجری شمسی در روستای گنجان از توابع شهرستان رابر چشم به جهان گشود. نام پدر این عزیز ، درویش رضا و نام مادرش کافیه بود . رضا در دو سالگی از نعمت سایه ی پر مهر و محبت پدر محروم گردید و سرپرستی او را برادر بزرگترش عباس ، برعهده گرفت .

رضا ، تحصیلات ابتدایی را در دبستان روستای گنجان به پایان برد و در حالی که دوره ی راهنمایی را در مدرسه بلال حبشی این روستا می گذراند ، غیرت ، مردانگی و شجاعتش او را برای دفاع از مرزهای جغرافیایی و عقیدتی کشورش ترغیب کرد و همین امر باعث شد تا برای اعزام به جبهه نام نویسی کند و سرانجام در تابستان سال ۱۳۶۷ در حالی که ۱۶ بهار از عمرعزیزش می گذشت در جبهه ی شلمچه ، جانش را تقدیم عزت و سرافرازی دین و میهن عزیزمان نمود و پیکر مطهرش پس از سال ها به وطن بازگشت و در گلزار شهدای روستای گنجان به خاک سپرده شد .

همرزمان این شهید عزیز نقل می کنند که وی به دلیل کوچکی جثه برای تهیه لباس مناسبِ رزم با مشکل مواجه بود اما مردانه می جنگید و روح بلند و آسمانی او ، قله های معرفت را در کودکی طی کرد و آسمانی شد . روحش شاد و راحش پر رهرو باد .

۲۱–شهیدرمضان حسینخانی

۱۹رمضان سال ۱۳۴۱ ، روستای زیبا و سرسبز گنجان شاهد تولد کودکی زیبارو در خانواده ی آقای حسینخانی بود ، خداکرم ورقیه پدر ومادر این کودک ، به میمنت تولد فرزندشان در ماه مبارک رمضان ، نام «رمضان» را برای کودک دلبند خود انتخاب کردند .

رمضان که فرزند دوم خانواده بود در حالی پا به این دنیا گذاشت که خانواده ی وی به دلیل مشکلات ، سختی ها و تنگناهای اقتصادی ، در وضعیت معیشتی نامناسبی بسر می بردند به طوری که پدر ، مجبور بود در خارج از فصل کشاورزی جهت تامین بخشی از معاش خانواده به شهرهای کرمان و بندرعباس جهت کارگری ساختمانی عزیمت نماید .

رمضان تا پایان دوره ی ابتدایی را در روستای محل تولد و دوره ی راهنمایی را در روستای همجوار (سیه بنوئیه) گذراند وبا آغاز جنگ تحمیلی و تشکیل سپاه پاسداران به عضویت این نهاد درآمد و همزمان با خدمت در سپاه پاسداران ، موفق به اخذ دیپلم گردید. این عزیز به همراه دو برادرخود (محمد وحسین) در جبهه های دفاع مقدس حضور یافت و پس از رشادت های بسیار در حالی که فرماندهی یک گروهان را برعهده داشت ، در تاریخ ۱۶/۵/۱۳۶۲ در منطقه ی عملیاتی مهران ، به درجه رفیع شهادت نائل آمد . پیکر مطهر این عزیز به مدت ۴۰ روز به دلیل ناشناس ماندن ، به شهرهای مختلف کشور فرستاده شد و نهایتا درشهرمقدس مشهد شناسایی گردید و پس از تشییع باشکوه ، در گلزارشهدای روستای گنجان درکنار سایر همرزمان شهیدش آرام گرفت .

شجاعت بی نظیر ، تقوا ، مهربانی ، نوع دوستی ، توجه به اعمال عبادی و رعایت اوامر الهی ، پرهیز از خوردن غذاهای مشتبه حتی اندک آن و ادای نماز در اول وقت ، از مهمترین خصوصیات بارز این شهید عزیز بود .

۲۲ – شهیدزمان الله ستوبر

اول مهر ماه ۱۳۵۷ در خانه کوچک و مذهبی احمد و خدیجه فرزندی دیده به جهان گشود که نامش را زمان الله گذاشتند. ۲ ساله بود پدرش در جبهه اسلام آباد غرب به شهادت رسید.

زمان ا.. ، تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در روستای گنجان به پایان بر د .روح انقلابی و سلحشوری زمان الله را به حضور و عضویت در سپاه پاسداران می کشاند تا با حضور در سپاه راه پدرش را ادامه دهد.

با شور و اشتیاقی وصف ناپذیری او ل فروردین ۷۸ وارد سپاه شد و در فاصله یکسال ، رنج ۳ دوره آموزش را برای رسیدن به اهدافش به جان خرید و پس از طی دوره آموزش در کسوت پاسداری در تیپ سوم لشکر ثارالله مشغول به کار گردید. سرانجام در شامگاه سی ام بهمن ماه ۱۳۸۱ در منطقه سیرچ کرمان همراه با ۲۷۵ کبوتر سبز پوش سپاه همپرواز ملائک شد. معرفت به شهدا و رهبری از ویژگی های شخصیتی زمان ا.. بود.

دست نوشته ای ازایشان که درتاریخ ۲۲/۱۲/۷۵ با پدرشهیدش درد دل می گفته چنین است :

دلم به تنگ آمده ، بعد از ۱۵ سال هنوز بهانه ات را می گیرد، می خواهم به کردستان بروم به قله شاخ شیخیان به جایی که عاشقانه ایستادی و نماز عشق را به حسین (ع) اقتدا کردی. می خواهم به سینه بلورین و برف گرفته کوههای کردستان بروم و داستان رشادت و شهادتت را باز گو کنم.

می خواهم به کردستان بروم تا خاطره همیشه سبزت را در ذهن خویش جاوادانه کنم.

می خواهم برف های آغشته به خونت را اگرچه سالهاست آب شده و در دل خاک رفته باز یابم تا حدبث ایثارگری هایت را برایم بخواند . من به کردستان می روم جایی که صخره های کوهایش از صلابت   گامهایت به لرزه درمی آمده و سروهای سر بر افراشته اش به استواریت غبطه می خورند

ای مهربانترین پدر دنیا برای من، به سروها خواهم گفت که سرو من قامتش از شما استوارتر و سبزی لباسهایش از شما سبز تر بود.

پدرم قصه زند گی ات را به گوش همه خواهم رساند تا سروها و کوهها در آرزوی بوئیدن نسیم بمانند.

شرمتان باد گلوله های آتشین ، سینه ای را شکافتید که جز یاد حق در آن نبود . حنجره ای را دریدید که جز نام حق از آن برنخاسته بود. پایی را مجروح کردید که جز در راه حق گام برنداشته بود.

کاش می دانستم که قلب مهربانت، قلب پاکت و قلب با ایمانت در کدام نقطه از کردستان از تپش ایستاد تا خاک آن نقطه را بر دارم و در قلبم بریزم.

پدرم سوگند به روح بلندت و سوگند به هیبت امام ، سوگند به صلابت گامهایت، سوگند به خشاب خالی تفنگت، راهت را ادامه خواهم داد.

۲۳– شهید سبزعلی شمس الدینی

سال۱۳۳۹ در خانه محقر و مذهبی عزت الله و نورجان در منطقه ییلاقی آبدراز توابع شهرستان رابر دیده به جهان گشود .در۷ سالگی قرآن را درمکتب خانه فرا گرفت.

ایام جوانی به پیشه دامداری و عشایری روی آورد.وی که جوانی چالاک و با بینش عمیق سیاسی بود در همان سال های قبل ازانقلاب خود را مقلد حضرت اممامم «ره» میدانست وبیمحابا رساله عملیه ذایشان را همیشه با خود داشت .

اوایل سال ۱۳۵۹ با با دختر خاله اش ازدواج کرد .در شهریور ماه۱۳۶۴عازم جبهه شد.

در عملیات والفجر ۸ مجروح شد و پس از استراحت کوتاهی دوباره به جبهه برگشت واین بار رسما به عضویت سپاه در آمد ودر عملیات کربلای ۱۰ در ارتفاعات مشرف به شهر ماووت عراق از ناحیه سر مورد اصابت گلوله توپ قرار گرفت وبه شهادت رسید .

۲۴–شهیدسهراب شمس الدینی

سهراب در سال ۱۳۴۶در از پدر و مادری به نام های خانجان و سکینه فرزند پسری به دنیا آمد که نام سهراب را برایش انتخاب کردند . وی در دامان پدر و مادری زحمت کش و دیندار تربیت شد و قبل از اینکه به سن سربازی برسد دو بار در سالهای ۶۱ و ۶۲ در کسوت نیروهای داوطلب بسیجی   عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و در تاریخ ۱۸/۲/۱۳۶۵ به عنوان پاسدار وظیفه در لشکر ۴ ثارالله مشغول خدمت شد و نهایتا درتاریخ ۲۰/۲/۱۳۶۶ در منطقه فاو با انفجار گلوله خمپاره به آرزوی دیرینه اش شهادت رسید وپیکر مطهرش درگلزار شهدای روستای   گنجان آرمید .

این عزیز به شوخ طبعی و خنده رویی دربین رزمندگان مشهور بود که شیرین کاری های او هنوز درخاطره همرزمانش باقی مانده است .

از این شهید عزیز یک فرزند دختر به یادگار مانده است .

بخشی از وصیینامه شهید سهراب شمس الدینی:

پروردگتار تو را ستایش می کنم که به من توانایی دادی تا بتوانم   خدمات گذار دین تو باشم.

جانی را که به من داده ای امانت است و به جبهه آمده ام تا این امانت را   به تو برگردانم .

پدر و مادر مرا ببخشید که نتوانستم فرزند شایسته ای برای شما باشم ولی امیدوارم که باشهادتم گوشه ای از محبت شما را جبران کنم و به برادرانم توصیه می کنم که نگذارید   اسلحه ام بر زمین بماند.

۲۵– شهید سلیمان شمس الدینی

سلیمان ، زمستان سا ل ۱۳۴۳ در منطقه قشلاقی جنوب شهرستان بافت به دنیا آمد . پدرش مصیب ومادرش شاه نسا نامداشت کودکی را در طبیعت آزاد و سبز ، همراه با مشقت های و سختیهای زندگی عشایری که فقر خانواده چاشنی آن بود سپری کرد . سال ۱۳۵۶ به کرمان عزیمت کرد و مشغول فعالیت های بنّایی و ساختمانی شد که همزمان با تظاهرات و اعتراضات مردمی علیه حکومت سر سپرده پهلوی بود که او نیز همانند بسیاریازهمشهریانش از انقلابیون پر پا قرص بود که به همین دلیل در سال ۱۳۵۷ توسط ساواک دستگیر و چند روز زندانی شد.

با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان ، جزو اولین گروه از جوانان منطقه بود که همکاری اش را با سپاه آغاز کرد و عازم جبهه های حق علیه باطل شد. سال ۱۳۶۲در جهت برقراری امنیت استان و سیستان بلوجستان عازم این استان شد. و سرانجام غروب روز ۲۵/۱۱/۱۳۶۲ در درگیری با اشرار و ضد انقلاب در منطقه ی پیشین به درجه رفیع شهادت نایل آمد و در گلزار شهدای روستای گنجان آرام گرفت .

فرازی از وصیت نامه شهید سلیمان شمس الدینی :

برادران و خواهران مسلمان ، خمینی عزیز و رزمندگان را تنها نگذارید و به آنها کمک کنید، هرکس توانایی دارد به جبهه ها بشتابد و هرکس توانایی جنگیدن ندارد در پشت جبهه رزمندگان را یاری کند.

کارهایتان را خالص و برای خدا انجام دهید خداوند از لحظه لحظه عمر شما سوال خواهد کرد که در چه راهی و چه مقصدی صرف نموده اید کاری کنید که درآن روز روسفید باشید.

۲۶- شهید شهدوست شمس الدینی

مرداد ماه سال ۱۳۴۳ خانه ای محقر و عشایری مصیب ، کودکی به دنیا آمد که نامش را شهدوست نهادند ، دوران کودکی را به همراه خانواده پنج نفره با مشکلات زندگی عشایری پشت سر گذاشت و در چهار سالگی ، مادرش را ازدست داد . پدرش در سن شش سالگی او را به مکتب خانه فرستاد تا خلاء درس و مدرسه که ارمغان حکومت شاهنشاهی برای کودک عشایر بود ، خلل کمتری در پیشرفت شهدوست داشته باشد . فراگیری قرآن پیشاپیش باعث انس او به قرآن تا پایان عمرش گردید . شهدوست دوشادوش پدر اورا در امور زندگی عشایری یاری می کرد تا این با شروع جنگ تحمیلی و غائله کردستان ، روح بی قرار ش او را به این مناطق کشاند و سر انجام بیست وششم دی ماه ۱۳۵۹ در مصاف با گروههای ضد انقلاب در منطقه پیرانشهر پس از تحمل شکنجه هایی که آثار آن بر بدنش پیدا بود به فیض عظمای شهادت نائل آمد و اولین شهیدی بود که در روستای گنجان آرمید .

یکی ازهمرزمانش نقل می کند :

پدرش برای شهدوست نامه نوشت بود: «وقتی بچه بودی مادرت به رحمت خدا رفت . من برایت هم مادر بودم و هم پدر ، چه شبها که برایت خواب بیداری کشیدم ، چه رنجها که برایت به جان خریدم . تو ارزان به دست من نیامده ای و کسی را غیر تو من ندارم تمنا می کنم هر چه زود تر بر گرد، خیلی چشم براهم .» برایم مهم بود نظرش چیست ؟ ازاو پرسیدم چه کار می خواهی بکنی ؟ برمی گردی ؟ هنوز حرفم تمام نشده بود که محکم : «گفت هرگز! با دستش به طرف کربلا اشاره کرد و گفت راه ما به این طرف است . نه ، نه من راهم را انتخاب کرده ام حتما به طرف خدا ، هم رفت .»

۲۷–شهیدصالح (جمشید) شمس الدینی

صالح ، در مرداد سال ۱۳۴۸ از پدر و مادری به نام های حاج رضا و کبری به دنیا آمد. پدرش حاج رضا از مردان متدین و پرهیز گار بود که در سال ۱۳۸۹ ازدنیا رفت .

صالح در سال ۱۳۵۴ وارد دبستان عشایری شد .در سال ۱۳۵۹ جهت ادامه تحصیلات دوره راهنمایی به شهر بافت عزیمت کرد ، با پایان تحصیلات راهنمایی ، جهت فراگیری علوم و معارف اسلامی وارد حوزه علمیه سجادیه شهر ستان بافت شد و همزمان در دانشسرای تربیت معلم شهرستان جیرفت نیز مشغول تحصیل شد . با شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه ها شد و درگردان تبلیغات لشکر ۴۱ ثارالله مشغول به خدمت گردید و سرانجام در صبحگاه نوزدهم دی ماه سال ۱۳۶۵ در عملیات ظفرمند کربلای ۵ به درجه شهادت نایل آمد و پیکر مطهرش در روستای نمونه و شهید پرور گنجان زیارتگاه اردتمندان و رهروان شهدااست .

فرازیازوصیت نامه شهید :

بارالها ! اینک که چند سطررا به عنوان وصیت نامه مینویسم هیچ آرزویی ازدرگاهت ندارم وتمامی وجودم را دررراه هدف مقدس الهیت سپردم .

معبودا ! تورا به درگاه مهربانیَت قسم میدهم که از سر تقصیرات این عاصی بگذری و بنده ای که همیشه در امواج پرشتاب نفسوخودپرستی غوطه میخورد هم اکنون با عنایت خودت به مکانی پاک ازشرک وریا ودورنگی آمده ام واز نعمت بزرگ با شهیدان ودیگر رزمندگان بودن توانسته ام این دریا را بیابم و فریاد برآورم که الهی العفو …

۲۸ -شهید عباس شمس الدینی

عباس ، در سال ۱۳۴۳ درمنطقه رابر به دنیا آمد . نام پدرش این عزیزصبرعلی است . عباس خواندن ونوشتن را در حد مکتبخانه های قدیم آموخت . دوران نوجوانی مددکار پدر درامور عشایری گردیدو شغل عشایری و دامداری را پیشه کرد .

خدمت سربازی را در ارتش جمهوری اسلامی گذراندو پس از اتمام خدمت سربازی بالبیک به فرمان حضرت امام(ره) به عنوان بسیجی عازم جبهه ها شد و در عملیاتهای مختلف ، دلاوریهای زیادی به نمایش گذاشت و بارها درد جراحتها را به جان خرید.

پس از اتمام جنگ ، در سال ۱۳۶۷ زدواج کردو سرانجام در تاریخ ۱۴/۷/۷۴ حین انجام ماموریت در منطقه رابُر به شهادت رسید .ازاین شهید سرافراز یک دختر و یک پسر به یادگار مانده است.

فرازی از وصیتنامه شهید عباس شمس الدینی :

خدمت مادر عزیزم سلام می کنم و از   زحمات و رنجهایی که برای من کشیده و قادر به جبران آنها نیستم امیدوارم مرا حلال کند.

بدانید اگر من کشته شدم انگیزه ام رضای خدا بوده است از ابتدا در هر کاری هدفم فقط رضای خدا بوده است . تمام وجود را در اختیار جمهوری اسلامی گذاشتم تا بتوانم   به اسلام و میهن خدمت کنم .

همسرم رنجهایی را که بخاطر من در زندگی تحمل نمودی شرمنده ام و امید جبران دارم ، مانند سایر   همسران شهدا صبور و متحکم باشید.

۲۹ – شهید علی حسینحانی

آخرین روزهای بهمن سال ۱۳۶۰، علی جشم به جهان گشود تا روشنا بخش چشم وچراغ خانواده ی هل نسا ومحمد رضا شود .تحصیلات ابتدایی را در تنها دبستان زادگاهش روستای گنجان به پایان برد ، دوره راهنمایی را در مدرسه بلال حبشی همین روستا مشغول به تحصیل گردید و سپس دوره دبیرستان را در دبیرستان مکتب المهدی (عج) سباه به پایان بردو در لشکر ۴۱ ثارا.. مشغول خدمت شد.

شوق زاید الوصف علی برای دفاع از آرمانهای انقلاب باعث شد برای شناخت بهتر وایفای نقش موثرترآموزش هایی را که لازم بود فرا بگیرد .

اخلاص واز خود گذشتگی علی همیشه پای اورا به ماموریتهای پر مخاطره می کشاند. ماموریت ویژه به استان سیستان و بلوچستان هم از این رویه مثتثنی نبود و سرانجام هنگام برگشت از این ماموریت ، سانحه هوایی ۳۰/۱۱/۸۱ در منطقه سیرچ کرمان پلی شد تا علی به همراه ۲۷۵ کبوتر سبز پوش سپاه مزدش را از خدابگیرد وبه آرزوهایش برسد.

تکه هایی از پیکر مطهرش به شهدای روستای گنجان ملحق شد تا برای همیشه زیارتگاه ارادتمندان فرهنگ ایثار وشهادت باشد

۳۰ – شهیدعلی شمس الدینی ( احمد)

هشتم آذرماه   سال ۱۳۴۷ در دامان پاک روستا زاده نجیب اولین فرزند خانواده شمس الدینی در شهر کرمان پا به عرصه وجود گذاشت.

عشق وافر احمد وهمسرش به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام خصوصا امام اول شیعیان حضرت علی(ع) باعث نام گذاری کودک به نام علی شد. دوران کودکی او در محیط مذهبی خانو اده سپری شد تحصیلات ابتدایی را در شهر کرمان به پایان برد، تحصیلات ر اهنمایی علی مقارن می شود با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشور مان بود، برای حضور در جبهه لحظه شماری می کرد. به دلیل جثه کوچک و کمی سن از اعزامش خوداری کردند تا این که ،پائیز ۱۳۶۴ او جواز حضور در جبهه های دفاع از کیان اسلام را گرفت و سر انجام شامگاه پانزدهم تیرماه ۱۳۶۵در ارتفاعات قلاویزان به فیض عظیم شهادت نایل آمد.

دست نوشته هایی از این شهید عزیز:

جوانان بشتابید ، با مهر خمینی در دل و شور حسینی در سر و بجنگید، عزت ابدی و سربلندی دنیوی درو کنید.

خداوندا ! دل به تو سپرده ام واز تمامی زرو زیور دنیا دل بربسته ام یاریم کن تا بنده ی لایق و پیرو راستین حسین بن علی (ع) ، سرور و سالار شهیدان ، باقی بمانم.

خداوندا اجازه نده زرق و برق دنیا ذره ای در عز م استوار و اراده آهنین این بند ه عاصی و ناچیز خللی ایجاد کند.

خدایا ! پروردگارا ! می دانم لایق شهادت نیستم اما آنقدر تضرع و زاری می کنم و آنقدر چهار ده معصو م (علیهم السلام )را واسطه قرار می دهم تا گناهانم ر ا ببخشایی و مورد لطف و ر حمت بی انتهایت قرار گیرم و لیاقت نوشیدن جام شهادت ر ا پیدا کنم .

۳۱ –شهید علی شمس الدینی ( درمحمد )

علی ، سال ۱۳۴۳ در منطقه عشایری حومه رابر و در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود ، نام مادرش درمحمد وپدرش عربناز نامداشت . به دلیل فقر مالی خانواده و در دسترس نبودن مدرسه ، علی را به مکتب خانه فرستادند، نظر به علاقه زیادی که به قرآن داشت در کمتر از یک سال توانست قرآن را فرا بگیرد.

در دوران نوجوانی به شهر کرمان مهاجرت کرد و در شهر کرمان مشغول کارهای بنایی شد .این روزها مقارن با تظاهرات مردمی علیه رژیم پهلوی داشت و علی در راهپیمایی های مردمی علیه رژیم منحوس پهلوی شرکت میکرد ،اعلامیه ها و نامه های حضرت امام را به رابر منتقل و توزیع مینمود و به خاطر پایین بودن سنش کمتر کسی به او شک میکرد و او کارش را به خوبی انجام میداد.

با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان جهت اعزام به جبهه ها ثبت نام کرد و سرانجام پس از سالها مجاهدت در را خدا و حضور موثر در جبهه ها ، در تاریخ ۱۷/۱/۱۳۶۶ درمنطقه اروندرود ،به آرزوی دیرینه اش رسید وپیکر مطهرش برای همیشه در گلزار شهدای روستای گنجان آرام گرفت .

تدین ،علاقه ی شدید به امور معنوی به ویژه قرائت قرآن کریم ، پرهیز از گناهان زبانی بویژه تمسخر و غیبت ، از خصوصیات این شهید سرافرازاست .

بخشی ازوصیتنامه شهید علی شمس الدینی :

خداوندا تو شاهدی که این چندمین بار است که وصیت نامه می نویسم ، خدایا تو شاهدی علاقه من به رهبرم از علاقه کودک شیر خوار به مادرش بیشتر است . خداوندا تو شاهد باش که شهادت و ملاقات با تو را بر تمام برنامه های زندگی ترجیح دادم و به چیزی جز رضای تو تسلیم نشدم و به غیر از تو به کسی دل نبستم ،بار خدایا اگر خون من باعث رشد این انقلاب و دین حضرت محمد (ص) می گردد بدن مرا تکه تکه گردان تا در پیش پیامبر شرمسار نباشم.

مادرم توکه برای من رنجها و زحمات بسیاری کشیده ای برای چه مرا بزرگ کرده ای؟ با چه هدفی ؟حتما در جوابم می گویی هدفم این بوده که برای دین اسلام و قرآن خدمت کنم پس اگر من در این راه کشته شدم ناراحت نباش و خدا را سپاسگذار باش چون پاداش تو نزد خداست و صبر پیشه کن زیرا خداوند کسانی را که مصیبت به آنها وارد می شود صبر پیشه کنند اجر عظیمی به آنها خواهد داد.

قرآن را برنامه زندگی خود قرار دهید . قرآن را خداوند برای هدایت ما انسانها آورده و به همان اندازه که از قرآن می فهمیم به آن عمل کنیم .

از مردم خواهش می کنم که در تداوم را شهیدان از هیچ کوششی دریغ نکنید واز کشته شدن در راه خداوند نهراسید بلکه از مردن در بستر بترسید و اگر شهید شدم در تشییع جنازه من شاد باشید.

۳۲ –شهید علیرضا شمس الدینی

علیرضا ، سال ۱۳۵۶ در خانواده ای مذهبی و عشایری پدرش به نام احمد که از مردان مومن و متعهد تیره بارانی ایل لری بود ، دیده به جهان گشود .پدرش وی را در سن ۵ سالگی به مکتب خانه فرستاد .ظرف مدت یکسال قرآن را به طور کامل فرا گرفت و سپس در مدرسه سیار عشایری ، دوره ابتدایی را با موفقیت به پایان برد.

وی همواره مقیّد به عمل به دستورات الهی بود به طوری که قبل از اینکه به سن تکلیف برسد نمازهای یومیه و روزه هایش را بجا می آورد .

به دلیل شور انقلابی و روحیه شهادت طلبی که در وجود علیرضا بود ، مهرماه ۱۳۷۰ وارد دبیرستان مکتب الهمدی (عج) سپاه کرمان شد و در این دوره با عزم و اراده آهنین در کنار کسب علم و دانش به خود سازی معنوی و روحی مشغول شد.

پس از اخذ دیپلم در چندین رشته تحصیلی در دانشگاه های مختلف پذیرفته شدکه از میان همه آنها دانشکده افسری اصفهان را برگزید .

او دوره کارشناسی را با موفقیت به پایان برد و در تیپ سوم زرهی ذوالفقار لشکر ۴۱ ثارالله کرمان مشغول به خدمت شد وبا دختر شهید سهرابشمس الدینی ازدواج کرد و سرانجام شب عید غدیر سال ۱۳۸۱ هنگام برگشت از یک ماموریت به همراه ۲۷۵ کبوتر خونین بال سپاه در جریان سانحه هوایی به شهادت رسید.

علاقه ی وافر به مقام معظم رهبری( مدظله ) ونمادهای دفاع مقدس ازجمله چفیه ، ازویژگی های برجسته این عزیزاست .

۳۳ –شهید عیسی شمس الدینی

عیسی ، هیجدهم اسفند ماه ۱۳۵۳ در منطقه قشلاقی زهمکان از توابع شهرستان کهنوج دیده   به جهان گشود.نامپدرش نادعلی بود . دوران ابتدایی را در دبستان عشایری به پایان برد و برای دوره راهنمایی وارد مدرسه راهنمایی شبانه روزی شهید احمد سلیمانی قنات ملک شد ودر سال ۱۳۷۴ در آزمون ورودی دبیرستان مکتب المهدی (عج) سپاه کرمان پذیرفته شد .

سال ۱۳۷۸ موفق به اخذ دیپلم دررشته ریاضی فیزیک شد . عیسی پس از فراغت از تحصیل در تیپ سوم زرهی لشکر ۴۱ ثارا… مشغول خدمت شد و تا پایان خدمتش یکی از نیروهای کار آمد تیپ به حساب می آمد .دوستان وی از شب زنده داری ها و عشق و علاقه وی به شهید و شهادت زیاد یاد می کنند.

عیسی در سال ۱۳۸۱، مقدمات ازدواجش فراهم شد و ۴ ماه بعد در مورخه ۳۰/۱۱/۱۳۸۱ مصادف با شب عید غدیر به همراه ۲۷۵ کبوتر سبزپوش سپاه به د رجه رفیع شهادت نایل آمد.

تکه هایی از پیکر مطهرش در روستای نمونه و شهید   پرور گنجان به خاک سپرده شد.

از دل نوشته های عیسی کمی از قبل از شهادتش که به یادگار مانده است :

با شهدا عهد بسته ایم اگر رهبر جان طلب کند دریغ نکنیم.اگر دنیا پر از یزیدیان شود به سرور شهدا پشت نکنیم .

۳۴- سردارشهید غلامحسین آقا ملایی

غلامحسین ، سال ۱۳۳۱در روستای گلینوئیه به دنیا آمد،علاقه ی آبا واجدادی پدرو مادر این عزیز به نام های نورالله و کوکب به سرور و سالار شهیدان کربلاباعث شد تا نام غلامحسین را برای کودک خویش انتخاب کنند.

غلامحسین ، تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان برد، از کودکی، همراه پدر، در مزرعه وکوه وکمر کار میکرد تا از زحمت پدر ومادر بکاهد. فقری که آنروز دامن روستاییان را گرفته بود ، باعث شد درس را رها کند وجهت یافتن کار، راهی کرمان شود . علی رغم ترک تحصیل ، مطالعه کتب ونشریات بویژه نهج البلاغه ، در سبد فعالیتهای روزانه ی غلامحسین ، جایگاه ویژه ای داشت.

سال ۱۳۵۰ عازم خدمت سربازی شد،با اتمام خدمت سربازی ،در شرکت تعاونی ذوب آهن مشغول به کار شد ، پس از مدتی برای کار به استانداری کرمان رفت .

با اوج گیری اعتراضات مردمی علیه رژیم شاه ، غلامحسین با جسارتی که ذاتی شخیصتش بود، تمام قد در خدمت اهداف امام قرار گرفت.

تابستان ۱۳۶۰برای حضور در جبهه ها، نام نویسی کرد وپس از دوره ی کوتاه آموزشی عازم جبهه شد.اعزام او به جبهه ،فصل نوینی را در زندگی اش رقم زد تحولی که او را به یک عارف تبدیلکرده بود ،او خود را برای شهادت آماده می کرد . بنا به گفته ی خودش، در اولین ماموریت جبهه،چند هزار رکعت نماز بجای آورد، وازآن موقع ،دائم الوضو بود،نماز شب وقرائت زیارت عاشورا راتا زنده بود ترک نکرد. با قرائت آیات قرآن کریم در خود تحولی عجیب احساس می کرد .

با توجه به توانمندی های غلامحسین ، فرماندهان تصمیم گرفتند،مدتی از توانایی او درامر آموزش نیروها در پادگان شهیدبهشتی کرمان استفاده کنند که این موضوع باعث شد او چند صباحی ،از جبهه دور بماند. در عملیات خیبر ، « تاجعلی » برادر، همرزم وهمراه غلامحسین ،از ناحیه کمر قطع نخاع شد و این بهانه ی خوبی برای غلامحسین بودتا دوباره عازم جبهه شود.

آخرین سمت غلامحسین حانشین فرماندهی گردان ۴۱۹ بود و در تاریخ ۱۹/۱۰/۱۳۶۵ درعملیات کربلای۵ این سردار خستگی ناپذیر سپاه اسلام ، به همراه برادرش رضا ، تا آسمانها پرواز کردند وهردو در یک روزبر دست های مردم تشییع و در گلزار شهدای روستای گنجان آرمیدند .

۳۵ –شهید غلامعلی افضلی

غلامعلی افضلی در یکم شهریور ۱۳۵۰ در خانواده ای مذهبی و از پدرو مادری به نام های درویش علی و معصومه در روستای گنجان به دنیا آمد . پدرو مادر این عزیز به دلیل اداردت ویژه ای که به اهل بیت (ع) داشتند نام وی را غلامعلی نهادند.

غلامعلی دوران ابتدایی را در دبستان روستای گنجان از توابع شهرستان رابر و دروان راهنمایی را در شهر کرمان سپری نمود سپس وارد مقطع دبیرستان شد ودرسال دوم دبیرستان به عنوان بسیجی راهی جبهه گردید و به عضویت گردان خط شکن ۴۱۰غواص لشکرپبروز ۴۱ثارالله درآمد . وی دردومین حضورخوددرجبهه ودرحالی که تنها ۱۷بهاراززندگی را سپری می کرد در روزچهارم خرداد ۱۳۶۷ در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل شد .

مزار این شهید سعید در آستان مقدس شهدای روستای نمونه کشوری گنجان واقع است .

شهید غلامعلی افضلی یکی از ورزشکاران بنام روستای گنجان وشهرستان رابر بود که در رشته فوتبال ودرتیم فوتبال ناحیه۲کرمان و تیم روستای گنجان عضویت داشت .

بخشی از وصیتنامه شهید غلامعلی افضلی:

خدایا تو شاهد باش که من در این راه ، کورکورانه قدم برنداشته ام ، از روزی که ترا به یگانگی شناختم در قلبم جرقه ای از ایمان محمدی فروزان شد .

پدر و مادر عزیزم اینکه نتوانستم حداقل ذره ای از زحمات و محبت های شما را جبران کنم شرمنده ام اما قول می دهم که بادعای خیر شما و یاری خداوند همیشه در صراط المستقیم قدم بردارم .

مادر عزیزم همانند زینب (س) که در سوگ حسین دشمن راخوار و زبون کرد تو هم آنچنان باش و برادر عزیزم از شما می خواهم که پس از شهادت راه مرا که همان راه اسلام حقیقی است ادامه دهید امام را تنها نگذارید به جبهه بروید و اسلحه من و همرزمان من را که بخون غلطیدند بردارید خواهران عزیزم از شما می خواهم که زینب وار صبور و شکیبا باشید. مبادا پس از مرگ من تزلزلی به ایمان شما رخ دهد همچون کوه، استوار و محکم و پایدار باشید که سرانجام ، حق بر باطل پیروز است .

۳۶- شهید فرج الله زمزم

فرج ا… زمزم، نوروز سال ۱۳۳۶ در روستای جواران از توابع شهرستان رابر ازپدر ومادری به نام های حسن و ماه سلطان دیده به جهان گشود. به دلیل محرومیتهایی که آنروز گریبانگیر عشایر بود فرج ا… با سختی و مشقت بزرگ شد و تنها امکان برای با سواد کردن کودکان عشایر مکتب خانه های سنتی بود که وی با همت و پشتکار ، دروس مرسوم مکتبخانه را پشت سرگذاشتت .

فرج الله ابتدا پدرش را در زندگی دامداری کمک کرد ، سال ۱۳۵۶ در معدن مس سرچشمه مشغول به کار شد که این ایام مصادف با اعتراضات مردمی علیه حکومت سرسپرده پهلوی بود و او در راهپیماییها حضور فعال داشت.با شنیدن خبر ورود حضرت امام به میهن اسلامی برای زیارت ایشان به تهران رفت . در سال ۱۳۵۸ ازدواج کرد و با شروع جنگ تحمیلی معدن مس را ترک کرد و به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و بلافاصله عازم جبهه ها شد ، در چند عملیات شرکت داشت و چندین بار جراحت ها بر پیکرش نشست ونهایتا در تاریخ ۸/۹/۱۳۶۰ در عملیات طریق الدقدس و در شهربستان به فیض در شهادت نائل آمد . ازاین شهید عزیز یک فرزند دختر به یادگار مانده است.

فرازی ازوصیت نامه شهید فرج الله زمزم :

سرورم حسین علیه السلام کشته شد تا دین مقدس اسلام پابرجا بماند من هم به نوبه خودم از آقا و سرورم حسین درس مبارزه آموختم و درس جهاد و شهادت گرفتم. زندگی ننگ بار و ذلت بار ، زندگی افراد خاموش و بی تحرک است.

پدر، برادران و خواهران عزیزم از خداوند می خواهم که لیاقت خدمتگذاری امام زمان (عج) را داشته باشید.

همسرم زندگی یک کلاس درس برای بشریت است و من با کمال میل به جبهه مقدس می روم زیرا درخت اسلام برای سیراب شدن نیاز به خون دارد.

۳۷ – شهید فرزین حسینخانی

فرزین ؛فرزند سوم خانواده ، اول مهر۱۳۵۶ ازپدرومادری به نام های صمدالله و نساء درروستای گنجان به دنیا آمد.تحصیلات ابتدایی را دردبستان ۱۷ شهریور ودوره ی راهنمایی را نیزدر مدرسه راهنمایی بلال حبشی همین روستا به پایان برد .

فرزین درکلاس اول راهنمایی بود که پدرش را ازدست داد . غم ازدست دادن پدر ، مشکلات زندگی روستایی ، فقروناداری ناشی از ازدست دادن نان آور خانواده ، مادر و ۷ خواهر و برادر فرزین را با مشکلات طاقت فرسایی مواجه کرده بود که همت و پشتکار مادر درتربیت وتامین معاش فرزندان توانست فرزندان سالم و صالحی چون فرزین را به جامعه تحویل دهد .

فرزین برای کمک به مادر، پس ازپایان دوره راهنمایی ترک تحصیل کرد و سپس به عضویت سپاه پاسداران درآمد . رشادت ، ورزیدگی و چالاکی فرزین باعث شد تا خصلت های ویژه یک افسر آزموده و ورزیده ازچشم فرمانده پنهان نباشد لذا فرزین آموزش های بسیار سخت و ویژه نظامی را گذراند ونهایتا حادثه هوایی ۳۰/۱۱/۸۱ در منطقه سیرچ کرمان بهانه ای شد تا فرزین ثابت کند شهادت در راه خدا لیاقتی می طلبد که همه آن راندارند .

تکه هایی از پیکر مطهرفرزینبه شهدای روستای گنجان ملحق شد ،قطعه ای از خاک که امروزه زیارتگاه مردم قدرشناس وفهمیده این مرز وبوم است.

شجاعت ، سخاوت ، غیرت ، ولایتمداری و تقوا واهمیت به انجام فرائض مذهبی ازمهمترین ویژگی های شخصیتی این جوان برومند گنجانی است .

۳۸ –شهید قربانعلی شمس الدینی

قربانعلی ، بهار سال ۱۳۳۲ در روستای آبدر از توابع شهرستان رابر ازپدر ومادری به نام های همتعلی و زیبا به دنیا آمد. دلبستگی مادر به اهل بیت (ع) بخصوص حضرت سیدالشهدا (ع) بستری شد تا عشق عاشورایی و کربلایی با جان وی آمیخته گردد. قربانعلی مهرماه ۱۳۵۲ با دخترعمویش ازدواج کرد، این ایام زندگی او مقارن شده بود با اعتراضات مردمی علیه رژیم مفلوک پهلوی، راهپیمایی های شهر کرمان به طور خاص، تجمعات مردمی مسجد جامع در روزهای داغ انقلاب اسلامی جایگاهی بود که حضور قربانعلی در آنها محسوس بود ..

سال ۱۳۶۳ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب درآمد، سپاه به دلیل نیازی که به حضور او در شهرستان داشت حاضر نمی شد اورا آزاد کند. سرانجام موفق شد سه ماه ماموریت جبهه بگیرد و در چهارم اردیبهشت ۱۳۶۶ در منطقه عملیاتی ماووت عراق با اصابت ترکش خمپاره به درجه بلند شهادت رسید .

از شهید عزیز قربانعلی سه فرزند پسر به یادگار مانده است .

فرازی ازوصیت نامه شهید قربانعلی شمس الدینی :

سپاس خدایی که ما را در زمانی قرار داد که زنده بودن و مردن هر دو در جهت رضای خداوند است اگر زنده باشم زیر پرچم جمهوری اسلام و اگر جانم را از دست بدهم جای بسی خوشبختی است .

من با اراده شخصی و میل خودم راهی جبهه شدم و همین قدر که در زمره ی پاک باختگان راه حق و در کنار شهدا قرار بگیریم خوشحالم .

سفارشم به بستگان ، اقوام و همه ملت این است که قدرشناس خون شهدا و حافظان نظام باشند و در این راه سهل انگاری نکنند .

۳۹ – شهید قربانعلی نوازی

قربانعلینوازیفرزندپدرو مادری به نام های یارعلی و گلی ، سال ۱۳۴۶ درروستایگنجانبهدنیاآمد ، دورانکودکیرادرمشقتوسختیناشیازفقرمادیخانوادهبسربرد، باتوجهبهنبودامکاناتآموزشیدرروستاها، پدرشویرابهمکتبخانهفرستادتاقرآنکریمرافرابگیردکهدرمکتبخانهعلاوهبرقرآن،برخیکتبدیگروخواندنونوشتنرافراگرفت .

ویدرکودکی، دوشادوشپدربزرگوارشبهفعالیتدامداریمشغولبودوباشروعجنگتحمیلی، اینعزیزنیزمانندبسیاریازدوستانخودبهجبهههاشتافتوپسازشرکتدرچندعملیاتدفاعمقدسسرانجامدرتاریخ ۱۴/۲/۶۶ درمنطقهعملیاتیفاوبهفیضشهادتنائلآمد .

فرازی از وصیتنامهشهیدقربانعلینوازی:

پدر،مادر،برادرانوخواهرانعزیزمدرمرگمنشیونمکنید،عزانگیرید،صبرواستقامتداشتهباشید،جشنبگیریدوخوشحالباشیدکهخداوندامانتشراازشماتحویلگرفتهاستوبرادرانمراهمراادامهدهندونگذارنداسلحهامبرزمینبماند.

دستازیاریامامبرنداریدوبدانیدکهمادرحالآزمایشهستیموتنهاراهیکهمیتواندبرایشماافتخارجاویدبرجایبگذاردپیرویمطلقازولایتفقیهاست .

آمدنمنبهجبههبخاطرعشقبهمکتباسلامورسیدنبهسعادتواقعیاست . امیدوارمخداونداینجهاداصغرراازمنبپذیرد .

پروردگارا ! محبوبا ! بههمهمسلمینجهانتوفیق؛خودسازی،ترکازمعصیتوخدمتبرایاسلامعطابفرما .ازتماماقوام،دوستانوآشنایانحلالیتمیطلبم .

۴۰ –شهیدکرامت شمس الدینی ( حسین)

سال ۱۳۳۹ ، کرامت ازپدرو مادری به نام های حسین و دل آرام به دنیا آمد . او دو ساله بود که پدرش را پس از مدتها دست و پنجه نرم کردن با بیماری ازدست داد و پدر ، کرامت و مادرش را با دنیایی از مشقت ها و سختی های زندگی عشایری تنها گذاشت. مادر از جان مایه گذاشت تا کودک ، نبود پدر را کمتر احساس کند و اورا به مکتبخانه فرستاد تا قرآن و سواد یاد بگیرد.

روزها یکی پس از دیگری گذشت تا اینکه کرامت نان آور خانه و یک جوان رشید شد و مادر ، شاد ازاینکه دسترنج سالهای سختی اش را ببیند ولذت ببرد اما شیپور جنگ نواخته شد ومادر، یگانه پسر خود را جهت اعزام به منطقه عملیاتی بدرقه کرد و کرامت نیز همچون هزاران جوانمرد که از دورافتاده ترین نقاط کشور به فرمان حضرت امام(ره) عازم جبهه ها شده بودند در تاریخ ۱۸/۲/۱۳۶۰ به اتفاق تعدادی از جوانان ایل لری در آبادان مشغول دفاع از عزت و شرف و خاک کشور شد.

او پس از دفاعی جانانه و موثر در تاریخ ۷/۵/۱۳۶۰ در کوی ذوالفقاریه آبادان جانش را فدای آرمان های اسلام و انقلاب کرد ، پیکر مطهر شهید کرامت در روستای نمونه و شهید پرور گنجان آرمیده است.

شجاعت و بیباکی ، تقوا و بصیرت سیاسی وتشخیص خط ناب امام و انقلاب ازمهمترین ویژگی های این شهید عزیز است .

این عزیز در آخرین وداع با مادرش ازاو می خواهد تا این پیام را به تشییع کنندگانش برساند : عملهایتان نیک باشد، تقوا داشته باشید، دنبال روزی حلال بروید.

به مادرش توصیه کرد : لباس سیاه نپوشد و قلبا به شهادتش افتخار کند تا دشمن شاد نشود.

۴۱ –شهید کرامت شمس الدینی ( خانجان)

کرامت در سحرگاه ماه مبارک رمضان سال ۱۳۲۸ ، درخانه مذهبی خانجان و سکینه در منطقه عشایری جنوب شهرستان با فت دیده به جهان گشود اجداد کرامت دارای استعداد خدادادی بودند . پدر بزرگش ملا مرید از مردان نامدار ایل لری بود که دو جلد قران کریم و چند جلد کتب مذهبی از جمله نهج البلاغه را رونویسی کرد که در نوع خود بی نظیر است. کرامت در مکتب خانه پدر بزرگش قرآن را فراگرفت و حافظ چند جزء قرآن کریم شد.

با اوج گیری مبارزات مردمی علیه رژیم ستم شاهی کرامت ، به صفوف مبارزه پیوست و در راهپیمایی ها و برنامه ها ی انقلابیون حضور موثری داشت با پیروزی انقلاب ا سلامی ایران در لبیک به ندای حضرت امام به محض تشکیل سپاه پاسداران به عضویت این نهاد انقلابی در آمد و به جنگ سوداگران مرگ و اشرار مسلح استان کرمان و ضد انقلاب در منطقه کردستان شتافت و با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان در عین حال که خود را ملزم به شرکت در عملیاتهای دفاع مقدس می دانست ,از فعالیت در عرصه های فرهنگی و عقیدتی خصوصاً تلاش در جهت ارتقاء بنیه ی فرهنگی و اعتقادی مذهبی جوانان عشایر غافل نبود . سرانجام در سحرگاه هشتم آذرماه سال ۱۳۶۰ در عملیات طریق القدس و در خط مقدم جبهه بستان مجروح و هشت روز بعد در بیمارستان شیراز به فیض عظیم شهادت نائل آمد . ابوذر تنها پسر کرامت است که از او به یادگار مانده است .

فرازی ازوصیت نامه :

پدر ومادر عزیزم شما مرا تربیت نموده و بخاطر من رنج های بسیاری تحمل نمودید ولی به شما بشارت می دهم راهی را که انتخاب نموده ام ان شاالله راه ائمه اطهار وشهدا است از شما می خواهم که اولا مرا ببخشید وحلال کنید وثانیا در شهادتم بی تابی نکنید ، با روحیه بسیار عالی و تکیه بر نیروی ایمانتان الگویی برای پدر ومادرهای دیگر باشید و صبر را پیشه خود سازید.

 

۴۲- شهید لطفعلی سپیده دم

لطفعلی سپیده دم ، در سحرگاه پنجم اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۴ ازپدر و مادری به نام های جان الله و منیژه دیده به جهان گشود. مشیّت الهی بر این بود تا لطفعلی از ۷ سالگی سایه پدر بر سرش نباشد بنابراین سرپرستی این کودک را مادرش برعهده گرفت. مادر، علی رغم فقروتنگدستی ، لطفعلی را به مکتب خانه فرستاد تا قرآن بیاموزد .

در جریان مبارزات مردم آگاه ایران علیه رژیم ستمشاهی، لطفعلی نیز آرام ننشست واز هر فرصتی برای افشای سرسپردگی حکومت پهلوی و توزیع اعلامیه ها و رساله حضرت امام استفاده می کردو با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان، در کسوت داوطلب ِ بسیجی راهی جبهه های نور علیه ظلمت شد و نهایتا در عملیات آزادسازی بستان شرکت کرد ودرتاریخ ۲۷/۱۰/۱۳۶۰ در خط پدافندی کرخه نور بر اثر اصابت ترکش خمپاره درحالی که مشغول گرفتن وضو بود ، به شهادت رسید.

۴۳ – شهید محمد ستوبر

اوایل تابستان ۱۳۴۷ در منطقه ی عشایرنشین جنوب شهرستان بافت ، از پدر و مادری به نام های عزت الله و شهربانو ، محمد به دنیا آمد . دوران کودکی را در محیط کوه و بیابان و زندگی بی آلایش عشایری سپری کرد . پدرش ، محمد را در۷ سالگی جهت فراگیری قرآن کریم پیش سید فرج الله گلسرخی ازسادات باکرامت و انقلابی فرستاد . ایام نوجوانی محمد مصادف با مبارزات مردم انقلابی ایران بود و محمد نیز متاثر از فضای این ایام ، نفرت ازظلم و فساد رژیم پهلوی و عشق به امام و آرمان های الهی مردم در دلش نهادینه شد .

محمد در سال ۱۳۶۲ برای نیل به اهداف بلند یاری ازدین و ارزش های الهی جذب سپاه پاسداران شد و سال ۶۴ به جبهه اعزام شد و درواحد تخریب لشکر ۴۱ ثارالله مشغول فعالیت شد .

درجریان عملیات کربلای۴ ، محمد که قهرمانانه با دشمن بعثی در نبرد بود و نیروهای دشمن را تعقیب می کرد به شهادت رسید و پیکر مطهرش پس از۳۳ ماه ، شناسایی شد و درگلزار شهدای گنجان در کنار سایر همرزمانش آرام گرفت .

یکی ازهمرزمانش نقل میکند : شب عملیات کربلای ۴ ، محمد نبرد به یاد ماندنی از خود به نمایش گذاشت . آخرین بارکه اورا دیدم می گفت به طرف پل بروید پل را بزنید معطلش نکنید .

اگر به پل می رسیدیم و آن را می زدیم نیروهای عراقی به محاصره در می آمدند . محمد نزدیکی های پل که تلاش می کرد خودش را به پل برساند با آرپیجی عراقی ها به شهادت رسید .

۴۴ –شهید محمد شمس الدینی

محمدشمسالدینیفرزندعبدالکریم، درسال ۱۳۴۸ درروستایگنجاندرخانوادهایمستضعفو از پدر ومادری به نام های عبدالکریم وسکینه دیدهبهجهانگشوددورانکودکیراباسختیومشقتفراوانپشتسرگذاشت،تحصیلاتابتداییرادردبستانهمینروستاوتحصیلاتراهنماییرادرروستایهمجوار (سیهبنوئیه ) گذراند،باآغازجنگتحمیلی، ویتحصیلرارهاکردهوبهجبهههااعزامشدوپسازچندینبارحضوردرمیدانهاینبردبادشمنسرانجامدرتاریخ ۱۷/۲/۱۳۶۵ درمنطقهعملیاتیفاوباگلولهمستقیمتانکبهفیضعظیمشهادترسیدوبدنمطهرشدرروستایگنجانبهخاکسپردهشد .

ازخصوصیاتاینشهیدعزیزعشقوعلاقهوافربهحضرتامام « ره» ،نمازاولوقت،توجهبهپدرومادر،صلهرحمواخلاقحسنهبود .

همرزمانش نقل می کنند که ؛

ویمعمولابرایهمرزمانشآبتوزیعمیکردکهبرخیبهاوسقامیگفتند،درجوابآنهامیگفتحالاکهشمابهمنسقامیگوییددوستدارممانندحضرتابوالفضل (ع) بدنمقطعهقطعهگرددکههنگامشهادتبدنمطهراینشهیدعزیزبراثربرخوردمستقیمگلولهتانکقطعهقطعهگردید .

۴۵ –شهید محمد حسین شمس الدینی

محمد حسین ، سال ۱۳۴۳ در خانواده مذهبی و عشایری ازپدر ومادری به نام های حسین و عالم به دنیا آمد . وقتی به سن هفت سالگی رسید پدرش او را به مکتب خانه فرستاد وقرآن را آموخت . در یازده سالگی دست تقدیر الهی مادرش را از او گرفت . باشروع جنگ تحمیلی ، در کسوت خدمت مقدس سربازی به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت و با پایان خدمت نظام وظیفه ، در قالب نیروهای داوطلب بسیجی راهی جبهه های جنگ شد . بعد از مدتی به جهاد سازندگی رفت و به عنوان سنگر ساز بی سنگر بر مظلومیت هایش افزود . او با حضور موثر خود در عملیاتهای والفجر ۸ کربلای ۴ کربلای ۵ والفجر ۱۰ تا مرز شهادت پیش رفت . عملیات والفجر ۸ شدیداًمجروح شد وسرانجام در تاریخ ۱۹/۱۱/۶۷در منطقه شلمچه به شهدا پیوست.

فرازی از وصیت نامه شهید محمدحسین:

سلام برامامان و رهبران راستین تشیّع و سلام ودرود فراوان به حضرت امام خمینی

به ملت شریف وصیت دارم که جنگ را فراموش نکنید آستین بالا زده در میدان جنگ حضور یابید که خدای ناخواسته خون شهداء پایمان نگرددو انقلاب اسلامی پایدار بماند دشمن در انتظار فرصتی مناسب است که به اسلام ضربه بزند خدایا تو شاهدی که هیچ انگیزه ای جزء شهادت در راه تو نداشتم .

۴۶- شهیدمحمدطاهرحسینخانی

دوم فروردین ماه سال ۱۳۴۱ در خانه ی محقر وگلین انباشته از نور ایمان ومحبت به ائمه اطهار علیهم السلام درروستای گنجان پا به عرصه وجود گذاشت . خداداد وزهرا وقتی محمد طاهر به سن مدرسه رسید در مدرسه ابتدایی گنجان ثبت نامش کردند . به دلیل سوء فقر حاکم بر جامعه و خشک سالیهای پی در پی که باعث شده بود فقر گریبانگیر مردم روستاها شود محمد طاهر هم مجبور بود آستین بالا بزند وبا کمک به پدر ومادر در تامین معاش خانواده با آنها همکاری کند لذا مجبور به ترک مدرسه شد وتا فرارسیدن موعدِ اعزام به خدمت مقدس سربازی به کسب معاش پرداخت. اعزام محمد طاهر به خدمت مقدس سربازی مصادف باشروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان شد ،بنا براین در کسوت نیروهای ارتش جمهوری اسلامی عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد .

محمد طاهر ، هفتم آذر ماه سال ۱۳۶۱ در منطقه پاسگاه زید عراق در نبرد با دشمن بعثی ، همپرواز ملائک شد وپیکر مطهرش برای همیشه در آستان مقدسه شهدای گنجان آرام گرفت.

۴۷ –شهید محمد میرافضلی

محمد ، سال ۱۳۴۰در یکی از خانواده های اصیل ومشهور گنجان ازپدرومادری به نام های حاج حسین وفاطمه پا به عرضه گیتی نهاد ، تحصیلات ابتدایی را در روستای زادگاهش و تحصیلات راهنمایی را در روستای مجاور به پایان برد .محمد در سالهای اوج گیری مبارزات مردمی ،علیرغم کمی سن ، یکی از فعالین شاخص نهضت حضرت امام در محل سکونتش بود و همین عشق به اسلام وانقلاب بود که بعدها پای او را به جبهه های جنگ باز کرد .

خانواده محمد از خانوادههای نسبتا برخوردار روستا بود اما محمد ، آرمان خویش را در عشقی فراتر از مادیاتی نظیر باغ و زمین و بهترین خودروها و دیگر مظاهردنیای مادی می دید .عشقی که به دنیا نهیب زد ومحمد را به وادی جبهه ها کشاند و منجر به این شد که پای این جوان عارف ، در سال ۱۳۶۰ به واحد تخریب لشکر۴۱ثارالله باز شود و به عنوان یک عنصر زبده در عملیات های مختلف افتخار آفرینی کرد ونهایتا ، عملیات کربلای ۵ در تاریخ ۱۷/۱/۱۳۶۶سکوی پرواز محمد میر افضلی تا خداشد وروح پاک و بیقرارش به آسمانها کوچید و مزار این عزیزدر روستای گنجان ،دارالشفای دردمندان است .

محمد ، زاهد وعارفی بود که مصداق واقعی شیر روز وعارف شب بود یکی ازهمسایه های منزل پدری ایشان نقل می کند :

زمزمه هایی دهن به دهن می شد که شبها از مسجد صدایی به گوش میرسد و. لی کسی آن را جدی نگرفت تا اینکه یک شب خادم مسجد قبل از اذان صبح محمد را می بیند که گوشه ای از مسجد به خاک افتاده و اشک می ریزدوترنم الهی العفو ، العفو او فضای مسجد را روحانی تر کرده است .

ساخت خانه ی عالم روستای گنجان یادگار همت وتلاش خستگی ناپذیر محمد است .

۴۸ – شهیدمحمود حسینخانی

محمود ، کسی که امروز در روستای نمونه وشهید پرور گنجان آرمیده وباعث افتخار این قطعه خاک شده است سال ۱۳۳۶ در روستای گلینوئیه از توابع شهرستان رابر, در خانواده ای سرشار ازحب به ائمه اطهار علیهم السلام چشم به عالم هستی نهاد . شهریارپدر این عزیز، نام زیبای محمود را برای مولودش انتخاب کرد ودر گوشش اذان واقامه خواند.

محمود وقتی به سن مدرسه رسید، تحصیلات ابتدایی را در مدرسه روستای زادگاهش به تحصیل پرداخت ، پس از آن وارد مدرسه راهنمایی شد محمود به دلیل مشکلات مالی که آنروزها مهمان همه مردم روستانشین بود مجبور به ترک درس ومدرسه شدومدتی به کار وتلاش پرداخت

. سال ۱۳۶۱در لبیک به ندای رهبر ومقتدایش ، عازم جبهه های نبرد شد و پس از ماه ها مجاهدت ودفاع جانانه از آرماهای انقلاب اسلامی ، در عملیات بدر،در تاریخ ۵/۹/۱۳۶۲ ، شربت شهادت نوشید و خودش را از زنجیر اسارت این دنیا خلاص کرد .

پیکر محمود پس از ساله چشم انتظاری ، ۱۱سال بعد به وطن رجعت کرد.

از این شهید سرافراز یک دختر ویک پسر به یادگار مانده است،

سختکوشی ، شجاعت ، سخاوتمندی و روحیه تعاون و کمک به همنوعان از ویژگی های این عزیز است.

۴۹ – شهیدمحمود میرافضلی

محمود ، سال ۱۳۳۱ ، قدم به کلبه ی با صفای محمد علی وکبری گذاشت ، شش سال بیشتر نداشت که دست تقدیرالهی ، سایه پدر را از سرش برداشت ،در مدرسه ابتدایی روستای زادگاهش گنجان تا کلاس ششم درس خواند .نه امکانات آن روز اجازه می داد و نه محمود ، در فقدان پدر می توانست ادامه تحصیل بدهد . باید کار می کرد وپول در می آورد. برای یافتن کار به کرمان عزیمت کردابتدا در رستورانی مشغول کار شد، پس از مدت کوتاهی با هوش وذکاوتی که داشت جذب شرکت بزرگ تعمیر دستگاههای الکترئ موتور شد. جدیت ، کارایی وامانتداری محمود باعث شد تا صاحب کارگاه که شخصی ارمنی بود مدیریت گارگاه را به محمود بسپارد و این سالها مصادف بود با اوج گیری مبارززات مردم انقلابی ایران و محممود هم ازشرکت در راهپیماییها و جلسات انقلابیون گرفته تا پخش رساله واعلامیه های حضرت امام فعال بود آتش زدن مسجد جامع کرمان در   ۲۴ مهرماه ۵۷ توسط عمال پهلوی را در برابر چشمان خود دید .

قبل از شروع جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه کشورمان ، محمود، ازطریق رادیوی کوچک دو موجی که همیشه همراه داشت اخبار و رویدادها را پیگیری می کرد و مترصد بود تا فرمان امام امت برای اعزام به جبهه را بشنود   وخود را به جبهه برساند یکی از دوستان وی که کمکی او در تعمیرالکتروموتورچاه آب کشاورزی بوده نقل میکند : وقتی او داخل چاه برای تعمیرموتور می رفت به من می گفت خوب گوش کن ببین رادیو چه می گوید . گفتم : حالا چه چیز ی قرار است رادیو بگه اینقدر برات مهمه ؟ گفت:صدام به خاک ما حمله کرده کشور درموقعیت جنگی قرار داره، منتظردستورامام هستم شاید مدتی که داخل چاه هستم امام فرمان جهادبده ومن متوجه نشم.»

با نواحته شدن شیپور جنگ ، محمود ، خود را به جبهه رساند و پس از حضور در عملیات های مختلف ، در تاریخ ۱۰/۲/۱۳۶۱ در عملیات بیت المقدس مفقودالاثر شد وهنوزپس از۳۲ سال ، خانواده ، دوستان ومردم روستای گنجان چشم انتظار زیارت اثری از این شهید مظلوم هستند .خود آن شهید در وصیتنامه اش نوشته : «چقدردلم می خواهدشهیدشوم ودرموقع شهیدشدنم ناپدیدشوم ومرادربهشت زهرای گمنامان دفن کنند»

از شهید محمود میرافضلی دو فرزند دختر به نام های سمیهوفاطمهبه یادگار مانده بود که دست تقدیر الهی فاطمه را در عنفوان جوانی از این دنیا برد و مهمان پدرشد .

۵۰ –شهیدمختار حسینخانی

مختار حسینخانی ، یکم مردادماه   سال ۱۳۴۳ درروستای گنجان به دنیا آمد . پدرو مادر بزرگوار این عزیزاو به نام های غلامحسین وسلطان علی رغم تنگدستی وفقر حاکم در آن زمان کودک خود را به مدرسه فرستادند و مختار نیز تحصیلات ابتدایی را در روستای زادگاهش و تحصیلات راهنمایی در روستایمجاور ( سیه بنوئیه ) به پایان برد .

مختار ؛ با انگیزه ی کمک به خانواده درتامین معاش ، مدرسه را رها کرد و در امور کشاورزی به خانواده اش کمک کرد ، شهریورماه ۱۳۶۳ ازدواج نمود ، سال۱۳۶۱ به خیل پاسداران دفاع از ارزش های انقلاب اسلامی پیوست ،به جبهه اعزام شد و در گردان ادوات لشکر ۴۱ ثارالله مشغول شدشهریورماه ۱۳۶۳ ازدواج نمودو نهایتا پس از ازچندمرحله اعرام به جبهه درتاریخ ۲۰/۱۱/۶۴ ، عملیات غرور آفرین والفجر۸ درمنطقه ی عملیاتی فاو ،بهانه ای شد تا این جوان برومند گنجانی همپرواز ملائک شود و برای همیشه پیکر مطهرش ، در جوار سایر شهدای خفته در گلزارشهدای گنجان آرام بگیرد .

۵۱ –شهیدمراد حسینخانی

بهار سال ۱۳۳۵ درروستای کلینوئیه ، از توابع شهرستان رابر, در خانواده ای سرشار از ارادت به ائمه اطهار علیهم السلام ، کودک زیبای اسفندیاربه دنیا آمد، نام این عزیز را مراد گذاشتند . به سن مدرسه که رسید تحصیلات ابتدایی را در روستای زادگاهش به پایان برد و سپس تحصیلات راهنمایی را در روستای مجاور ادامه داد.

جوانان روستای گلینوئیه با الگوگیری از سردار شهید غلامحسین آقاملایی ، به غیرتمندی شهره اند وقتی شیپور جنگ نواخته شد یکی یکی به سپاه رفتند تا خودشان را به مرزهای دفاع از میهن اسلامی برسانند وابستگی پدر ومادر مراد به او باعث شد تا مراد با تاخیر چندماهه به جبهه اعزام شود اما نهایتا رضایت پدر و مادر را کسب کرد و خود را به جبهه ها رساند .

این عزیز با شجاعت و پایمردی مثال زدنی به نبرد با دشمن پرداخت و نهایتا در تاریخ ۲۱/۱۲/۶۳ در جزیره مجنون همچون مولایش ابا عبدالله الحسین (ع) به آرزوی دیرینه اش رسید و پیکر مطهرش در روستای گنجان آرمید .

والدین این عزیز می گویند : وقتی جنازه مراد را آوردند علی رغم وابستگی شدیدی که به او داشتیم تن بی سرش را که دیدیم گفتم خدایا این قربانی را از ما قبول بفرما.

۵۲- شهیدمنوچهر شمس الدینی

منوچهر شمس الدینی در سال ۱۳۴۳ در خانواده ای مذهبی از عشایر ایل لری شهرستان رابر از پدر و مادری به نام های حسین و رخساره چشم به جهان گشود .

کودک زیبای این خانواده که در سال های انتهایی حکومت جور پهلوی در دبستان تحصیل می کرد علی رغم سن کم ، با هوشمندی و شجاعت تمام ، بارها مخالفت خود را با آ«ن رژیم نشان می داد و حتی به همین دلیل در کلاس پنجم ابتدایی از مدرسه اخراج شد .

این عزیز، تا مقطع دبیرستان تحصیل نمود و درسال ۱۳۶۰ به جبهه های جنگ اعزام شد و پس از سال ها حضور مستمر در جبهه ، نهایتا در عملیات والفجر۸ براثر مجروحیت شدید شیمیایی به کشورآلمان اعزام شد و قبل از نشستن هواپیما ، برفراز شهرفرانکفورت ، روحش پرکشید و به مقتدایش ابا عبدالله الحسین (ع) پیوست .

خاطره ای از شهید منوچهرشمس الدینی :

یکی از دوستان این عزیز نقل می کند ؛ ماه های آخر حکومت پهلوی بود ، من و منوچهر معمولا نیمکت نشین آخر کلاس بودیم . خانم معلم با حجاب نامناسبی در کلاس حضور می یافت ، یک روز به دلیل صدای خوبی که این عزیز داشت از منوچهر درخواست کرد برای بچه ها آواز بخواند ، منوچهر گفت شرط دارد ، خانم معلم گفت چه شرطی ؟ آهسته و درگوشی شرطش را با او درمیان گذاشت ، بیرون از کلاس گفتم به خانم معلم چه گفتی و چرا آواز نخواندی ؟ جوابم را نداد و هر چه اصرار کردم ، جواب را به آخرین روز مدرسه محول کرد و نهایتا در آن روز به من گفت : به خانم معلم گفتم به شرطی آواز می خوانم که تو با حجاب اسلامی در سرکلاس حاضر شوی ، او به شرط من عمل نکرد منهم آواز نخواندم .

 

۵۳ –شهیدمهدی ستوبر

مهدی ، سال ۱۳۳۲ در منطقه عشایر نشین گشکین از توابع شهرستان رابر در خانواده مذهبی محیا و دُرخاتون دیده به جهان گشود . درسن ۷سالگی به مکتبخانه رفت وقرآن را آموخت در دوران نوجوانی وجوانی ناگزیر به فعالیت های عشایری و کمک به پدر پرداخت ودر ادامه درکنار کارهای عشایری مکتب خانه ای راه انداخت و شاگردان قرآنی زیادی تربیت نمود.

مهدی ، سال ۱۳۴۵ ازواج کرد و با شروع مبارزات مردمی علیه حکومت سرسپرده پهلوی از فعالین منطقه بود . بارها مأمورین ساواک برای پیدا کردن رساله حضرت امام جاهایی که فکر می کردند توسط ایشان رساله ها پنهان شده ،تفتیش می کردند که به یُمن زیرکی و ذکاوت مهدی هر بار دست از پا درازتر برمی گشتند.

با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان , مهدی شهریورماه ۱۳۶۲ عازم جبهه ها شد.و لباس سبز سپاه را به تن کرد. شجاعت،جسارت و تعصب شیعی- انقلابی ازشاخصه های اصلی زندگی مهدی بود .

مهدی بعد از شرکت در چندین عملیات دفاع مقدس و حضور مؤثر در خطوط مقدم جبهه سرانجام مورخه ۰۵/۰۵/۱۳۶۷ در تک نفوذی دشمن در حالی که ذکر مولایش امام حسین(ع) را بر لب داشت با لب تشنه به شهادت رسید.از این شهید عزیز ، ۶ فرزند (۴پسر و ۲ دختر)به یادگار مانده است .

بخشی ازوصیت نامه:

امام خمینی وارث۱۴۰۰ سال رنج و زحمت، خون دل ، شلاق ، شکنجه، و اعدام شیعیان علی(ع) است قدر این مرد به خدا رسیده و تکیه زده برمسند پیامبر را بدانید تمام عمرم فدای یک لحظه عمر این پیرو خدا . بنا به دستور خداوند ، قدم به راه جهاد و شهادت گذاشته ام امیدوارم اگر شهادت نصیبم شد به راه پر عظمت شهادت عارف شده باشم .

همسرم ! دختران و پسرانم را زینب گونه و حسین وار تربیت کنید مبادا از خط امام و خط سرخ شهدا فاصله بگیرند.

دولت مردان و مسئولان به خدا قسمتان می دهم از یاد مستعضفان و مردم محروم غافل نشوید تمام عمر را صرف بهبود وضع زندگی این مردم عزیز و بی نظیر کنید مبادا از آرمانهای امام فاصله بگیرید و طرز زندگی و رفتارتان مثل طاغوتیان قبل ا زانقلاب شود در این صورت شهدا در قیامت شما را بازخواست خواهند کرد.

مجالس و مراسم مذهبی را گرم نگه دارید سنگر تشکیلات فرهنگی ، مذهبی و سیاسی را به نفع فرصت طلبان خالی نکنید اوامر ولی فقیه نشات گرفته از امر فرزند پاک زهرا (س) حضرت مهدی صاحب الزمان است از آن پیروی کنید .

۵۴ –شهیدمهدی شمس الدینی فرزند حسن

مهدی ، سال ۱۳۴۶ در مناطق عشایر نشین جنوب شهرستان بافت به دنیا آمد نامم پدرش ، حسن ، ازمردان ساده زیست و متدین بود . مهدی ، درس استقامت و بردباری را در دامن کوهستان و سختیهای زندگی عشایری فرا گرفت ، در مکتب خانه های مرسوم آن روز قرآن را فراگرفت .

او نیز همانند سایر مردان عشیره ، دامداری را پیشه خود ساخت در خرداد ماه سال ۱۳۶۶ عازم خدمت مقدس سربازی شد و پس از فراگیری آموزشهای لازم به جبهه های نبرد حق علیه ظلمت شتافت و پس از یکسال مجاهدت و دفاع جانانه از خاک میهن اسلامی ، سرانجام چهارم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۲ در تک نفوذی در منطقه شلمچه هم پرواز ملایک شد و پیکر مطهرش را در روستای نمونه و شهید پرور گنجان به خاک سپردند.

بخشی از وصیت نامه :

پدر و مادرم گرامی ، بنده بنا به وظیفه ای که در اجرای حکم ولی امر مسلمین و رهبرم جهت حضور در جبهه در خود احساس کردم به جبهه شتافتم و ندای امام زمان (عج) را لبیک گفتم .

پدر و مادرم ,برادران و خواهرانم در مرگ و یا مفقود شدنم اندوهگین مباشید .خواهرانم حجاب را رعایت کنید دشمنان را شاد نکنید و ازهمه حلالیت می طلبم .

۵۵ –شهید مهدی شمس الدینی فرزند زیادعلی

مهدی ، سال ۱۳۴۲به دنیا آمد ، پدرش حاج زیادعلیاز مردان نامدار و متدین است و مادرش صدیقه     نام دارد . دوران کودکی مهدی متاثر از محیط مذهبی خانواده وتحصیل در مکتب خانه های مرسوم آن زمان است .

مهدی ، از کودکی به واجبات اهمیت می داد و اهل کار وتلاش بود. در سال ۱۳۶۴ ازدواج کرد و ۲ ماه بعد در کسوت داوطلب بسیجی عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و پس از حضوری کوتاه ولی موثر سر انجام در عملیات کربلای ۴ ، همانطور که بارها از آرزویش سخن به میان آورده بود به فیض شهادت رسید و پیکر پاکش در روستای گنجان به خاک سپرده شد.

بخشی از وصیت نامه :

پدر و مادر, همسر و برادارن و خواهران عزیزم اگر خداوند متعال شهادت را نصیبم کرد صبور باشید , مادرم فاطمه گونه باش ، خواهرانم زینب وار باشید همسرم از اینکه مدتی در کنار من زندگی کرده ای { از قصورات احتمالی } عذر خواهی می کنم . براداران عزیزم امام را تنها نگذارید پشتیبان اسلام و کشور عزیزمان باشید . از همه اقوام ,خویشان و دوستان حلالیت می طلبم .

 

۵۶ – شهیدموسی پس دست

موسی در سال ۱۳۴۰به دنیا آمد ، نام پدرش یاراحمد و مادرش سروناز نام داشت . دوران کودکی را در سیاه چادر عشایری ودر فقر ومحرومیت سپری نمود ، سختیها ومشکلات این نوع زندگی در ساختن شخصیت او تاثیر فراوانی گذاشت . در ۷۷ سالگی به مکتب خانه رفت و قرآن را فرا گرفت .

در ایام نوجوانی برای تامین بخشی ازمعاش خانواده به شهرکرمان مهاجرت کرد که مقارن با اعتراضات مردمی علیه حکومت پهلوی بود و موسی نیز با حضور فعال در راهپیمایی های مردم شهر کرمان ، سهم خود را در مبارزه با رژیم سفاک شاه ادانمود .

وی در سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد واز طریق زندگی دامداری وعشایری امرار معاش می کرد.

اواخر سال ۱۳۶۳ به جبه های حق علیه باطل اعزام شد و بعد از جراحت شدید در جبهه های نبرد در بیمارستان بستری و در مورخه ۱۴/۰۲/۶۴   به فیض عظمای شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش در گلزار شهدای روستای گنجان به خاک سپرده شد .

دارابودن روحیه تعاون ، نوع دوستی ، جوانمردی و سخاوت ازصفات بارزاین شهید سرافراز است .

از شهید موسی دوفرزند پسر به یادگار مانده است .

بخشی از وصیتنامه شهید موسی پس دست :

ای مردم امام را یاری کنید چرا که ولایت فقیه است که در این زمان هدایت کشتی انسانسیت را بر عهده گرفته است .

در مقابل انقلاب اسلامی بی تفاوت بودن خیانت به قران و اسلام است انقلاب نیاز به صبر و استقامت دارد نیاز به تحمل و رنج و درد و زحمت دارد رسول خدا چون ، امیر المومنین ، فاطمه زهرا (س) امام حسین و سایر ائمه علیهم السلام و زینب کبری (س)در راه تثبیت و دفاع از اسلام رنجها تحمل کرده و جان خود را فدا کردند در این زمان نیز انقلاب ما که ندای حق طلبی، عدالت آزادی و استقلال را در جهان سرداده است جا دارد که برای آرمانهای آن همه از رئیس جمهور ، تخست وزیرو…گرفته تا سایر مردم فدا شوند .

پدر و مادر مهربانم از مرگ من ناراحت نباشید چون آگاهانه راهی را انتخاب کردم که انبیا و اولیا به آن فخر می ورزند .

 

۵۷- شهید نصرت الله شمس الدینی

نصرت الله ؛ اسفند ماه سال ۱۳۳۸ در خانواده ای مذهبی کربلایی حسین از مردان خوش نام و متعهد طایفه بارانی ایل لری دیده به جهان گشود و نام مادرش گل اندام بود .در سن ۷ سالگی قران کریم را در مدت ۴ ماه نزد برادر بزرگش فرا گرفت و سپس مانند سایر افراد طایفه به شغل دامداری فعالیت داشت و در سال ۱۳۶۰ ازدواج نمود .

نصرت الله چندین بار عزمش را برای حضور درجبهه ها جزم کرده بود ولی به دلایلی موفق به این کار نشد تا اینکه در سال ۱۳۶۳ راهی جبهه های حق علیه باطل شود و پس از حضوری کوتاه و موثر سرانجام در عملیات بدر ، در شرق دجله به درجه رفیع شهادت نایل آمد ، بدن مطهر این شهید سالها در جزایر مجنون مفقود ماند و سر انجام استخوانهای تکه تکه شده جسد مطهرش در گلزار شهدای روستای گنجان آرام گرفت .

بخشی از وصیتنامه شهیدنصرت اله شمس الدینی :

پد ر بزگوارم ، فرزند حقیر خود را حلال کنید و همیشه دعایم کنید . دفتر حساب من را بخوانید و اگر کسی از بنده طلب دارد به او پرداخت نمایید

از برادران و پسر عموهایم می خواهم سنگرم را خالی نگذارند و راه شهدا را ادامه بدهند و گوش به فرمان رهبر باشند .

از خواهران عزیزم می خواهم حجاب را رعایت کنید و به نماز اول وقت اهمیت بیشتری بدهید .

 

۵۸- شهیدیاسر شمس الدینی

یاسر ، اول تیرماه ۱۳۶۴ در خانواده متدین و مذهبی از پدرو مادری به نام محمود و سکینه در روستای زیبای گنجان دیده به جهان گشود.

تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را روستای محل زادگاهش به پایان برد و در ایام تعطیلی مدارس در کار کشاورزی و چرای دامها پدرش را یاری می کرد .

تحصیلات راهنمایی را که پشت سر گذاشت ترک تحصیل کرده و دوشادوش پدرمشغول کارکشاورزی شد.

نظم و انضباط و اخلاق حسنه وی در طول دوره تحصیل زبانزد معلمین و دانش آموزان بود و صدای قرآن صبحگاهی او در صف مدرسه همچنان طنین انداز است و صدای گرم و دلنشین او به هنگام نوحه سرایی در هیات ابوالفضل (ع) روستای گنجان در یادها مانده است .

سال ۱۳۸۴ عازم خدمت مقدس سربازی شد و سرانجام ۱۱/۵/۱۳۸۴ درشهر نفت شهر به در جه رفیع شهادت رسید و در گلزار شهدای روستای گنجان برای همیشه آرام گرفت .

یکی از معلمین این عزیز نقل می کند :

« به بچه ها گفتم کتابشان را بردارند و زیر سایه درختان گردو خودشان را برای امتحان آماده کنند، سرکی هم به آنها می کشیدم تا وقتشان را صرف بازیگوشی نکنند ، گلراز شهدای روستا در نزدیکی مدرسه قرار داشت ، زمزمه ای به گوشم رسید خودم را به صدا نزدیک کردم شناختمتش از دانش آموزان خودم بود جایی دو سه متری او خودم را پنهان کردم ، اوحسابی در حال و هوای خودش بود کتاب در دستش گوشه ای از مزار شهدا مثل یک بچه یتیم مظلومانه نشسته بود با صدای زیبا می خواند : » کجائید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی » و اشعار دیگری خواند وسر آخر صدایش را بلند کرد خطاب به شهدا ملتمسانه گفت آهای شهیدان روستای گنجان واسطه من می شوید تا به جمع شما بپیوندم که ناگاه متوجه حضورم شد در حالی که حول شده بود خجالتزده گفت : آقا ما درسمان را خوانده ایم ، این کتاب ، می توانید سوال کنید .در حالی که اشکهایم را پاک می کردم گفتم اشکال ندارد به زیارت شهدا آمده ای ولی درست را بخوان تا شهدا از تو راضی باشند .جالب اینکه قبر یاسر درست همانجایی است که او آنروز نشسته بود و با شهدا نجوا می کرد.»

 

۵۹ –شهیدیحیی شمس الدینی

یحیی ، دهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۰ در روستای گنجان واز پدر و مادری به نام های اکبر و عرب ناز دیده به جهان گشود .تحصیلات ابتدایی را در دبستان روستای گنجان به پایان برد ، دوره راهنمایی را در مدرسه بلال حبشی همین روستا مشغول به تحصیل شد و سپس در سال ۱۳۶۹ به استخدام سپاه در آمد و در لشکر ۴۱ ثارا.. مشغول خدمت شد.

چندین نوبت برای فراگیری آموزشهای وی‍ژه نظامی عاز م شهرهای تهران- تبریز و اهواز شدودر سال ۱۳۷۳ از دواج کرد .

وی که یکی از نیروهای منضبط و کار آمد سپاه به حساب می آمد ، جهت انجام ماموریتی ویژه به استان سیستان و بلوچستان اعزام گردید و سرانجام هنگام برگشت از این ماموریت ، در تاریخ ۳۰/۱۱/۸۱ در منطقه سیرچ کرمان به همراه ۲۷۵ کبوتر سبز پوش سپاه در جریان سانحه هوایی به د رجه رفیع شهادت نایل آمد .

تکه هایی از پیکر مطهرش در گلزار شهد ای شهر کرمان   به خاک سپرده شد.

یحیی ، از سیزده سالگی مرتب پی گیر اعزام به جبهه بود ولی ممانعت می کردیم ، چند مرتبه که جهت ثبت نام در سپاه رابر حاضر شده بود وقتی متوجه موضوع شدم او را به منزل برگرداند م و از این بابت چندین بار   به گریه افتاد.

بعد از شهادت او، این کلام مقام معظم رهبری را مرور می کردم که فرموده بود« آن روزها دروازه شهادت داشتیم و حالا معبری تنگ و هنوز هم برای شهادت وقت هست باید دل را صاف کرد.» به این حقیقت پی بردم که دلیل تکاپوهای یحیی و هدفش از رفتن به جبهه رسیدن به شهادت بود و نگرانی اش به این دلیل بود که جبهه و جنگ تمام می شود و شانس شهادت کمتر می شود امروز خدا را شکر می کنم که به آرزویش رسید.

 

 

***



ارسال نظر


آخرین خبرها